در عهد عتیق نبوتهای زیادی درباره عیسی مسیح وجود دارد. بعضی از مفسرین تعداد نبوتهای ناجی را به صدها نبوت تخمین می زنند. در اینجا واضح ترین و مهمترین این نبوتها را برایتان ذکر میکنیم.درباره تولد مسیح – اشعیاء 7: 14 " بنابراین خود خداوند بشما آیتی خواهد داد اینک باکره حامله شده پسری خواهد زائید و نام او را عمانوئیل خواهد خواند." اشعیاء 9: 6 "زیرا که برای ما ولدی زائیده پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد." میکا 5: 2 "و تو ای بیت لحم افراته اگر چه در هزاره های یهودا کوچک هستی از تو برای من کسی بیرون خواهد آمد که بر قوم من اسرائیل حکمرانی خواهد کرد و طلوعهای او از قدیم و از ایام ازل بوده است."در مورد خدمت عیسی و مرگ او – زکریا 9: 9 "ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم آواز شادمانی بده اینک پادشاه تو نزد تو میاید. او عادل و صاحب نجات و حلیم می باشد و بر الاغ و کرة بچه الاغ سوار است." مزمور 22: 16-18 "زیرا سگان دور مرا گرفته اند . جماعت اشرار مرا احاطه کرده دستها و پاهای مرا سفته اند. همة استخوانهای خود را می شمارم. ایشان به من چشم دوخته می نگرند. رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند."احتمالا واضحترین نبوت دربارة عیسی باب 53 کتاب اشعیاء است. بخصوص اشعیاء 53: 3-7 "خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنج دیده و مثل کسیکه رویها را از او بپوشانند و خوار شده که او را بحساب نیاوردیم. لکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم و حال آنکه بسبب تقصیرهای ما مجروح و بسبب گناهان ما کوفته گردید. و تادیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم. جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما براه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد. او مظلوم شد اما تواضع نموده دهان خود را نگشود مثل بره ای که برای ذبح می برند و مانند گوسفندی که نزد پشم برنده اش بی زبان است همچنان دهان خود را نگشود."نبوت "هفت هفتاد" دانیال باب 9 تاریخ دقیق منقطع شدن مسیح را پیشگویی می کند. اشعیاء 50: 6 بطور دقیق ضرباتی را که عیسی متحمل شد بیان می کند. زکریا 12: 10 دربارة سوراخ شدن بدن مسیح نبوت می کند، که بعد از مردن عیسی بر صلیب اتفاق افتاد. نمونه های بسیار دیگری را می توان نام برد، اما همینها کافیست. یقینا عهد عتیق آمدن عیسی را بعنوان مسیح نبوت می کند.
Vår Fader, du som är i himlen. Låt ditt namn bli helgat. Låt ditt rike komma. Låt din vilja ske, på jorden så som i himlen. Ge oss idag det bröd vi behöver. Och förlåt oss våra skulder, liksom vi har förlåtit dem som står i skuld till oss. Och utsätt oss inte för prövning, utan rädda oss från det onda. Ditt är riket, din är makten och äran, i evighet. 🙏🏻✝️Amen.
۱۳۹۷ تیر ۸, جمعه
كودكان و ملكوت خداوند
کتاب مقدس به روشنی تعلیم میدهد که برای نجات یافتن، باید ایمان بیاوریم و تعمید بگیریم (مرقس ۱۶: ۱۶). به ما حکم شده تا توبه کنیم و تعمید گیریم تا گناهانمان بخشیده شوند (اعمال ۲: ۳۸). به ما گفته شده که در قلب خود ایمان بیاوریم و با زبان خود اعتراف کنیم (رومیان ۱۰: ۹-۱۰). و البته در یوحنا ۳: ۱۶ به ما گفته شده که هر که به عیسی ایمان داشته باشد، حیات جاودانی خواهد داشت.
حال این سوال مطرح میشود که تکلیف کودکانی که سنشان آنقدر کم است که هنوز قادر به سخن گفتن نیستند، چه میشود؟ آیا آنان میتوانند حقیقتا توبه کنند، ایمان آورند و با دهان خود اعتراف نمایند؟ اگر نمیتوانند، پس چگونه از نجات بهره مند میشوند؟ در ارتباط با این سوال اساسی، سوال مهم دیگری مطرح میشود: اگر کودک خردسالی چشم از جهان فروبندد، روحش به کجا خواهد رفت؟ به آسمان یا به دوزخ؟ پاسخ به این سوالات دشوار است، زیرا کتاب مقدس پاسخی صریح به آنها نمیدهد. آیات معدودی در ارتباط با مسئله کودکان و ملکوت خدا وجود دارد، و بسیاری از آنها نیز به شکلی غیر مستقیم به این موضوع مربوط میشوند.
کودکان در کتاب مقدسکتاب مقدس میفرماید که همه گناه کرده اند (رومیان ۳: ۲۳، ۵: ۱۲). سراینده مزمور پنجاه و یکم میفرماید که وی نه تنها در معصیت سرشته شده، بلکه میگوید «مادرم در گناه به من آبستن گردید.» ایوب نیز مطالب مشابهی عنوان مینماید (ایوب ۲۵: ۴). پس کتاب مقدس میگوید که همه ما و حتی کودکان نوزاد، دارای طبیعتی گناه آلود هستیم که گرایش به گریز از خدا دارد. هر انسانی نیازمند فیض خدا است تا از گناه نجات یابد وعادل شود.
کتاب مقدس میگوید که با کمک و فیض خدا، حتی کودکان نیز میتوانند به خدا توکل کنند (مزمور ۲۲: ۹-۱۰). عیسی طفلی خردسال را خواند و در مورد این صغار که به من ایمان دارند، سخن گفت (متی ۱۸: ۶). عیسی همچنین از مزمور ۸: ۲ نقل قول فرمود که میگوید: «از دهان کودکان و شیرخوارگان حمد را مهیا ساختی» (به متی ۲۱: ۶ مراجعه کنید). فرشته در مورد یحیای تعمید دهنده وعده داد که از شکم مادر خود پر از روحالقدس خواهد بود (لوقا ۱: ۱۵، ۴۱-۴۴). بنابراین، چنین به نظر میرسد که برخی از کودکان میتوانند به شکلی به خدا ایمان داشته باشند.
عیسی به شاگردان حکم کرد که اجازه دهند کودکان نزد او آیند؛ او برای ایشان دعا کرد و آنان را برکت داد (مرقس ۱۰: ۱۳-۱۶). این حکم او حتی شامل کودکان بسیار خردسال نیز میشد (لوقا ۱۸: ۱۵). او فرمود که ملکوت خدا از امثال اینها است (مرقس ۱۰: ۱۴). خدا با عطوفت به کودکان مینگرد. ملائکه ایشان پیوسته در حضور خدا میایستند (متی ۱۸: ۱۰). اما در این آیات تصریح نشده که آیا تمامی کودکان در آسمان دارای فرشته هستند یا فقط آنانی که به عیسی «ایمان» دارند (متی ۱۸: ۲-۶؛ مرقس ۹: ۴۲).
در عهد عتیق، خدا به یهودیان فرمود تا تمامی پسران نوزاد را ختنه کنند تا جزو خانواده الهی گردند. این امر باید هنگامی که نوزاد هشت روزه بود، انجام میشد؛ این نشانه عهدی بود که بین خدا و انسان وجود داشت (پیدایش ۱۷: ۱۰-۱۳). خدا حتی فرمود اگر نوزاد پسری ختنه نشود، از قوم خود منقطع شود زیرا عهد خدا را شکسته است (پیدایش ۱۷: ۱۴). در این آیات اشارهای به نوزادان دختر و نیز اینکه در ارتباط با عهد چه اتفاقی برای ایشان میافتد، نمیشود.
عهد جدید این موضوع را به روشنی بیان میکند که ما از شریعت عهد عتیق آزادیم. برای وارد شدن به خانواده الهی، ختنه جسمی دیگر ضرورت ندارد. ما توسط ایمان و نه توسط شریعت یهود، فرزند خدا شده ایم. همگی شما بوسیله ایمان در مسیح عیسی پسران خدا میباشید (غلاطیان ۳: ۲۶).
حال این سوال مطرح میشود که تکلیف کودکانی که سنشان آنقدر کم است که هنوز قادر به سخن گفتن نیستند، چه میشود؟ آیا آنان میتوانند حقیقتا توبه کنند، ایمان آورند و با دهان خود اعتراف نمایند؟ اگر نمیتوانند، پس چگونه از نجات بهره مند میشوند؟ در ارتباط با این سوال اساسی، سوال مهم دیگری مطرح میشود: اگر کودک خردسالی چشم از جهان فروبندد، روحش به کجا خواهد رفت؟ به آسمان یا به دوزخ؟ پاسخ به این سوالات دشوار است، زیرا کتاب مقدس پاسخی صریح به آنها نمیدهد. آیات معدودی در ارتباط با مسئله کودکان و ملکوت خدا وجود دارد، و بسیاری از آنها نیز به شکلی غیر مستقیم به این موضوع مربوط میشوند.
کودکان در کتاب مقدسکتاب مقدس میفرماید که همه گناه کرده اند (رومیان ۳: ۲۳، ۵: ۱۲). سراینده مزمور پنجاه و یکم میفرماید که وی نه تنها در معصیت سرشته شده، بلکه میگوید «مادرم در گناه به من آبستن گردید.» ایوب نیز مطالب مشابهی عنوان مینماید (ایوب ۲۵: ۴). پس کتاب مقدس میگوید که همه ما و حتی کودکان نوزاد، دارای طبیعتی گناه آلود هستیم که گرایش به گریز از خدا دارد. هر انسانی نیازمند فیض خدا است تا از گناه نجات یابد وعادل شود.
کتاب مقدس میگوید که با کمک و فیض خدا، حتی کودکان نیز میتوانند به خدا توکل کنند (مزمور ۲۲: ۹-۱۰). عیسی طفلی خردسال را خواند و در مورد این صغار که به من ایمان دارند، سخن گفت (متی ۱۸: ۶). عیسی همچنین از مزمور ۸: ۲ نقل قول فرمود که میگوید: «از دهان کودکان و شیرخوارگان حمد را مهیا ساختی» (به متی ۲۱: ۶ مراجعه کنید). فرشته در مورد یحیای تعمید دهنده وعده داد که از شکم مادر خود پر از روحالقدس خواهد بود (لوقا ۱: ۱۵، ۴۱-۴۴). بنابراین، چنین به نظر میرسد که برخی از کودکان میتوانند به شکلی به خدا ایمان داشته باشند.
عیسی به شاگردان حکم کرد که اجازه دهند کودکان نزد او آیند؛ او برای ایشان دعا کرد و آنان را برکت داد (مرقس ۱۰: ۱۳-۱۶). این حکم او حتی شامل کودکان بسیار خردسال نیز میشد (لوقا ۱۸: ۱۵). او فرمود که ملکوت خدا از امثال اینها است (مرقس ۱۰: ۱۴). خدا با عطوفت به کودکان مینگرد. ملائکه ایشان پیوسته در حضور خدا میایستند (متی ۱۸: ۱۰). اما در این آیات تصریح نشده که آیا تمامی کودکان در آسمان دارای فرشته هستند یا فقط آنانی که به عیسی «ایمان» دارند (متی ۱۸: ۲-۶؛ مرقس ۹: ۴۲).
در عهد عتیق، خدا به یهودیان فرمود تا تمامی پسران نوزاد را ختنه کنند تا جزو خانواده الهی گردند. این امر باید هنگامی که نوزاد هشت روزه بود، انجام میشد؛ این نشانه عهدی بود که بین خدا و انسان وجود داشت (پیدایش ۱۷: ۱۰-۱۳). خدا حتی فرمود اگر نوزاد پسری ختنه نشود، از قوم خود منقطع شود زیرا عهد خدا را شکسته است (پیدایش ۱۷: ۱۴). در این آیات اشارهای به نوزادان دختر و نیز اینکه در ارتباط با عهد چه اتفاقی برای ایشان میافتد، نمیشود.
عهد جدید این موضوع را به روشنی بیان میکند که ما از شریعت عهد عتیق آزادیم. برای وارد شدن به خانواده الهی، ختنه جسمی دیگر ضرورت ندارد. ما توسط ایمان و نه توسط شریعت یهود، فرزند خدا شده ایم. همگی شما بوسیله ایمان در مسیح عیسی پسران خدا میباشید (غلاطیان ۳: ۲۶).
راه صحيح مطالعه كتاب مقدس
درک معنی کلام خدا یکی از مهمترین کارهاییست که یک ایماندار در زندگیش بعهده دارد. خدا به ما نمی گوید که ما فقط باید کلام را بخوانیم. ما باید آنرا یاد بگیریم و آنرا درست بکار ببریم (2 تیموتاووس 2 : 15). مطالعه و یادگیری کلام خدا کاری سخت است. اگر آن را سر سری و با یک نظر بخوانیم، گاهی نتایج بسیار اشتباهی به ما می دهد. بنابراین، خیلی حیاتیست که چند اصل را در نظر بگیریم تا معنی درست کلام را درک کنیم.
اول، شاگرد کتاب مقدس باید دعا کند و از روح القدس بخواهد که درک کلام به او بدهد، چون این یکی از کارهای اوست. "ولیکن چون او یعنی روح راستی آید شما را بجمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلم نمی کند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده بشما خبر خواهد داد" (یوحنا 16 : 13). همانطور که روح القدس شاگردان را هدایت کرد تا عهد جدید را بنویسند، همانطور هم ما را در درک آنها کمک می کند. بیاد داشته باشید، کتاب مقدس کتاب خداست، و ما باید از او معنی آنرا بپرسیم. اگر شما یک مسیحی هستید، نویسندة کلام خدا – روح القدس – در شما ساکن است و می خواهد که شما آنچه او نوشته درک کنید.
دوم، ما نباید یک قسمت از کلام را برداریم و خارج از متن و مفهوم آیات قبل و بعد از آن، سعی کنیم آنرا معنی نماییم. در حالیکه همة کلام خدا از اوست (2 تیموتاووس 3 : 16 ، 2 پطرس 1 : 21)، خدا از شاگردان استفاده کرد که آنها را بنویسند. این مردان متنی در فکرشان بوده، هدفی برای نوشتن و موضوع خاصی داشتند که باید در مورد آن می نوشتند. ما باید تاریخچة هر کتاب کتاب مقدس را یاد بگیریم و ببینیم چه کسی آنرا نوشته، خطاب به چه کسانی نوشته شده، چه وقت نوشته شده، و چرا نوشته شده است. درضمن باید بگذاریم نوشته خودش با ما صحبت کند. گاهی اوقات مردم آنچه خود از معنی کلمات درک می کنند به آن نوشته ها نسبت می دهند تا آن تفسیری را که می خواهند بدست بیاورند.
سوم، ما نباید در مطالعة کتاب مقدس سعی کنیم بتنهایی آنرا تفسیر کنیم. این غرور است که ما فکر کنیم دسترنج دیگران که یک عمر در مطالعة کتاب مقدس گذرانیده اند، درک و اطلاعاتی به ما نمی دهد. بعضی از مردم، به اشتباه، به کتاب مقدس اینطور نگاه می کنند که می توانند تنها به روح القدس تکیه کرده تمام حقایق مخفی کلام را کشف کنند. مسیح، با دادن روح القدس، عطایای روح را هم به بدن مسیح داد. یکی از این عطایا عطای تعلیم است (افسسیان 4 : 11-12، 1 قرنتیان 28:12). این معلمها را خداوند داده تا به ما کمک کنند تا کلام خدا را درست بفهمیم و اطاعت کنیم. همیشه حکمت در این است که کلام خدا را با ایمانداران دیگر مطالعه کنیم، و به همدیگر کمک کنیم که حقایق کلام خدا را در زندگیهایمان بکار ببریم.
بنابراین، خلاصه، راه درست مطالعة کلام چیست؟ اول، در دعا و فروتنی، باید برای درک کلام به روح القدس تکیه کنیم. دوم، باید همیشه کلام را در متن آن تفسیر کنیم و بدانیم که کتاب مقدس خودش خودش را توضیح می دهد. سوم، باید به زحمات مسیحیان دیگر چه در گذشته و چه حال که می خواسته اند کتاب مقدس را بطور صحیح مطالعه کنند، احترام بگذاریم. بیاد داشته باشید، خدا نویسندة کتاب مقدس است و او می خواهد ما آنرا بفهمیم.
اول، شاگرد کتاب مقدس باید دعا کند و از روح القدس بخواهد که درک کلام به او بدهد، چون این یکی از کارهای اوست. "ولیکن چون او یعنی روح راستی آید شما را بجمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلم نمی کند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده بشما خبر خواهد داد" (یوحنا 16 : 13). همانطور که روح القدس شاگردان را هدایت کرد تا عهد جدید را بنویسند، همانطور هم ما را در درک آنها کمک می کند. بیاد داشته باشید، کتاب مقدس کتاب خداست، و ما باید از او معنی آنرا بپرسیم. اگر شما یک مسیحی هستید، نویسندة کلام خدا – روح القدس – در شما ساکن است و می خواهد که شما آنچه او نوشته درک کنید.
دوم، ما نباید یک قسمت از کلام را برداریم و خارج از متن و مفهوم آیات قبل و بعد از آن، سعی کنیم آنرا معنی نماییم. در حالیکه همة کلام خدا از اوست (2 تیموتاووس 3 : 16 ، 2 پطرس 1 : 21)، خدا از شاگردان استفاده کرد که آنها را بنویسند. این مردان متنی در فکرشان بوده، هدفی برای نوشتن و موضوع خاصی داشتند که باید در مورد آن می نوشتند. ما باید تاریخچة هر کتاب کتاب مقدس را یاد بگیریم و ببینیم چه کسی آنرا نوشته، خطاب به چه کسانی نوشته شده، چه وقت نوشته شده، و چرا نوشته شده است. درضمن باید بگذاریم نوشته خودش با ما صحبت کند. گاهی اوقات مردم آنچه خود از معنی کلمات درک می کنند به آن نوشته ها نسبت می دهند تا آن تفسیری را که می خواهند بدست بیاورند.
سوم، ما نباید در مطالعة کتاب مقدس سعی کنیم بتنهایی آنرا تفسیر کنیم. این غرور است که ما فکر کنیم دسترنج دیگران که یک عمر در مطالعة کتاب مقدس گذرانیده اند، درک و اطلاعاتی به ما نمی دهد. بعضی از مردم، به اشتباه، به کتاب مقدس اینطور نگاه می کنند که می توانند تنها به روح القدس تکیه کرده تمام حقایق مخفی کلام را کشف کنند. مسیح، با دادن روح القدس، عطایای روح را هم به بدن مسیح داد. یکی از این عطایا عطای تعلیم است (افسسیان 4 : 11-12، 1 قرنتیان 28:12). این معلمها را خداوند داده تا به ما کمک کنند تا کلام خدا را درست بفهمیم و اطاعت کنیم. همیشه حکمت در این است که کلام خدا را با ایمانداران دیگر مطالعه کنیم، و به همدیگر کمک کنیم که حقایق کلام خدا را در زندگیهایمان بکار ببریم.
بنابراین، خلاصه، راه درست مطالعة کلام چیست؟ اول، در دعا و فروتنی، باید برای درک کلام به روح القدس تکیه کنیم. دوم، باید همیشه کلام را در متن آن تفسیر کنیم و بدانیم که کتاب مقدس خودش خودش را توضیح می دهد. سوم، باید به زحمات مسیحیان دیگر چه در گذشته و چه حال که می خواسته اند کتاب مقدس را بطور صحیح مطالعه کنند، احترام بگذاریم. بیاد داشته باشید، خدا نویسندة کتاب مقدس است و او می خواهد ما آنرا بفهمیم.
مفهوم كفر به روح القدوس
مفهوم "کفر به روح القدس" در مرقس 3 : 22-30 و متی 12 : 22-32 آمده است. کلمة کفر بطور کلی ممکن است "بی احترامی توام با یاغیگری" معنی شود. این کلمه ممکن است به گناهانی اطلاق شود مثل لعنت کردن خدا و یا عمدا تحقیر کردن چیزهایی که مربوط به خداست. همچنین بدی و شرارت را به خدا نسبت دادن، یا انکار کردن خوبی هایی که باید به او نسبت بدهیم. بهر حال این مورد کفر، بطور خاص در متی 12 : 31 "کفر به روح القدس" گفته می شود. در متی 12 : 31-32، فریسیان، با اینکه شاهد معجزاتی از مسیح بودند که آنها را با قدرت روح القدس انجام می داد، اما می گفتند که او روح بد دارد "بعلزبول" (متی 12 : 24). حالا توجه کنید که در مرقس 3 : 30 عیسی خیلی اختصاصی می گوید که آنها "به روح القدس کفر کردند".
این کفر بخاطر این است که بجای اینکه بگویند عیسی از روح خدا پر است، گفتند که او روح شیطانی دارد. در نتیجه، این نوع بخصوص کفر نمی تواند امروزه انجام شود. عیسی مسیح مثل آن زمان بر روی زمین نیست. او بدست راست خدا نشسته است. کسی نمی تواند شاهد عینی معجزات مسیح در جسم باشد که بتواند بجای نسبت دادن به قدرت روح القدس به قدرت شیطان نسبت دهد. نزدیکترین مثال امروزی می تواند این باشد که کسی نجات و عوض شدن زندگی یک ایماندار به مسیح را بجای به قدرت روح القدس به قدرت شیطان نسبت دهد.
کفر به روح القدس امروزه، که به همان اندازه غیر قابل بخشش است، بسر بردن در بی ایمانی دائمی می باشد. برای کسی که در بی ایمانی می میرد بخششی نیست. رد کردن دائمی روح القدس که سعی می کند شخص را به اعتماد کردن به عیسی مسیح تشویق کند، کفریست که بخشیده نمی شود. بیاد بیاورید در یوحنا 3 : 16 چه می گوید "زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانة خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد." جلوتر در همان باب آیه ای است که می گوید "آنکه به پسر ایمان آورده باشد حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاورد حیات را نخواهد دید بلکه غضب خدا بر او می ماند." (یوحنا 3 : 36). تنها دلیلی که کسی بخشش را دریافت نکند این است که در میان "هرکه به او ایمان آورد" نباشد، چون در اینصورت "پسر را رد می کند."
چه نقشه اي براي نجات انسان وجود دارد
آیا شما گرسنه هستید؟ منظور گرسنگی جسمی نیست، بلکه آن حسّ جویندگی است که در پی چیزی والاتر در زندگی می باشد. آیا در درون خود چیز عمیقی می بینید که گویا هیچگاه ارضاء نشده است؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "من نان حیات هستم. کسی که نزد من آید هرگز گرسنه نشود و هر که به من ایمان آرد هرگز تشنه نگردد" (یوحنا 35:6).
آیا شما خود را سردرگم می بینید؟ آیا زندگی بی هدفی را دنبال میکنید؟ آیا خود را در تاریکی سرگردان می بینید؛ جائی که کسی نیست شما را به نور راهنمائی کند؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "من نور عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند در ظلمت سالک نشود، بلکه نور حیات را یابد" (یوحنا 12:8).
آیا هرگز احساس کرده اید که پشت درهای بسته گیر کرده اید و هر دری هم که بسوی شما گشوده می شود، به سوی یک زندگی تهی و بی معناست؟ آیا جویای دری هستید که شما را به یک زندگی پرمعنی رهنمون سازد؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "من در هستم. هر که از من داخل گردد نجات یابد و بیرون و درون خرامد و نجات یابد" (یوحنا 9:10).
در رابطۀ خود با دیگران، آیا خود را شکست خورده می بینید؟ آیا دوستی های شما سطحی و توخالی هستند؟ آیا به نظر می رسد که همه در پی سؤ استفادۀ شخصی از شما هستند؟ ؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان می نهد... من شبان نیکو هستم و خاصّان خود را می شناسم و خاصّان من مرا می شناسند" (یوحنا 11:10 ،14 ).
آیا از خود می پرسید که بعد از مُردن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا از زندگی کردن برای چیزهای فانی خسته شده اید؟ آیا بعضی اوقات فکر نمی کنید که زندگی بی معنا است؟ آیا طالب زندگی بعد از مرگ هستید؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "... من قیامت و حیات هستم. هر که به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد. و هر که زنده بُوَد و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد...." (یوحنا 25:11–26)
راه چیست؟ حقیقت چیست؟ زندگی و حیات چیست؟ عیسی مسیح اینگونه پاسخ می دهد: "من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز به وسیلۀ من نمی آید."
همۀ این سؤالات ناشی از گرسنگی روحانی شماست که فقط مسیح میتواند آن را ارضاء کند. عیسی تنها شخصی است که میتواند از تاریکی ها پرده بردارد. عیسی مسیح دری است بسوی یک زندگی ارضاء شده. عیسی آن دوست واقعی و شبان نیکوئی است که شما بدنبال او می گردید. عیسی حیات واقعی در این دنیا و در زندگی آینده است. عیسی مسیح راه نجات شماست.
اگر خود را از نقطه نظر روحانی گرسنه می بینید، اگر احساس می کنید در تاریکی وسیعی گم شده اید، اگر زندگی برای شما بدون مفهوم است، همه و همه به این دلیل است که شما از خدا دور هستید (جامعه 20:7؛ رومیان 23:3). این احساس خلاء که درون قلب خود می بینید، ثابت می کند که خدا در زندگی شما حضور ندارد. ما آفریده شده بودیم تا با خدا در رابطه و مشارکت باشیم، ولی گناهِ ما باعث گسسته شدن این رابطه شده است. و بدتر اینکه نه فقط زندگی جسمانی خود بر زمین را در دوری از او می گذرانیم، بلکه برای تمام ابدیت از او جدا خواهیم بود (رومیان 23:6 ؛ یوحنا 36:3).
آیا برای این مشکل راه حلی وجود دارد؟ بلی؛ عیسی جواب این مشکل است. عیسی مسیح گناهان ما را بر خود گرفت (دوم قرنتیان 21:5). او به جای ما مُرد (رومیان 8:5) و مجازاتی را که ما لایق آن بودیم بر خود گرفت. پس از سه روز، او از مردگان برخاست و پیروزی خود را بر گناه و موت ثابت نمود (رومیان 4:6–5). اما چرا او این کار را کرد؟ عیسی مسیح، خود جواب این سؤال را می دهد: "کسی مُحبتِ بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد" (یوحنا 13:15). عیسی مُرد تا ما حیات داشته باشیم. اگر ما به مسیح ایمان آوریم و مطمئن باشیم که مرگ او بهای مجازات گناهان ما بود، همۀ گناهان ما بخشیده خواهند شد. در این صورت است که تشنگی روحانی ما ارضاء خواهد شد، تاریکی به نور تبدیل خواهد شد، یک زندگی پر معنا و با هدف را تجربه خواهیم کرد، بهترین دوست و شبان نیکوی خود را خواهیم شناخت، و اطمینان خواهیم داشت که پس از مرگ حیات جاودانی خواهیم داشت ـ حیاتی قیام یافته در آسمان به همراه عیسی مسیح در ابدیت.
"زیرا خدا اینقدر جهان را محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودان یابد." (یوحنا 16:3)
آیا شما خود را سردرگم می بینید؟ آیا زندگی بی هدفی را دنبال میکنید؟ آیا خود را در تاریکی سرگردان می بینید؛ جائی که کسی نیست شما را به نور راهنمائی کند؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "من نور عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند در ظلمت سالک نشود، بلکه نور حیات را یابد" (یوحنا 12:8).
آیا هرگز احساس کرده اید که پشت درهای بسته گیر کرده اید و هر دری هم که بسوی شما گشوده می شود، به سوی یک زندگی تهی و بی معناست؟ آیا جویای دری هستید که شما را به یک زندگی پرمعنی رهنمون سازد؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "من در هستم. هر که از من داخل گردد نجات یابد و بیرون و درون خرامد و نجات یابد" (یوحنا 9:10).
در رابطۀ خود با دیگران، آیا خود را شکست خورده می بینید؟ آیا دوستی های شما سطحی و توخالی هستند؟ آیا به نظر می رسد که همه در پی سؤ استفادۀ شخصی از شما هستند؟ ؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان می نهد... من شبان نیکو هستم و خاصّان خود را می شناسم و خاصّان من مرا می شناسند" (یوحنا 11:10 ،14 ).
آیا از خود می پرسید که بعد از مُردن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا از زندگی کردن برای چیزهای فانی خسته شده اید؟ آیا بعضی اوقات فکر نمی کنید که زندگی بی معنا است؟ آیا طالب زندگی بعد از مرگ هستید؟ اگر اینچنین است، به عیسی مسیح روی آورید؛ او جواب شماست. او فرمود: "... من قیامت و حیات هستم. هر که به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد. و هر که زنده بُوَد و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد...." (یوحنا 25:11–26)
راه چیست؟ حقیقت چیست؟ زندگی و حیات چیست؟ عیسی مسیح اینگونه پاسخ می دهد: "من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز به وسیلۀ من نمی آید."
همۀ این سؤالات ناشی از گرسنگی روحانی شماست که فقط مسیح میتواند آن را ارضاء کند. عیسی تنها شخصی است که میتواند از تاریکی ها پرده بردارد. عیسی مسیح دری است بسوی یک زندگی ارضاء شده. عیسی آن دوست واقعی و شبان نیکوئی است که شما بدنبال او می گردید. عیسی حیات واقعی در این دنیا و در زندگی آینده است. عیسی مسیح راه نجات شماست.
اگر خود را از نقطه نظر روحانی گرسنه می بینید، اگر احساس می کنید در تاریکی وسیعی گم شده اید، اگر زندگی برای شما بدون مفهوم است، همه و همه به این دلیل است که شما از خدا دور هستید (جامعه 20:7؛ رومیان 23:3). این احساس خلاء که درون قلب خود می بینید، ثابت می کند که خدا در زندگی شما حضور ندارد. ما آفریده شده بودیم تا با خدا در رابطه و مشارکت باشیم، ولی گناهِ ما باعث گسسته شدن این رابطه شده است. و بدتر اینکه نه فقط زندگی جسمانی خود بر زمین را در دوری از او می گذرانیم، بلکه برای تمام ابدیت از او جدا خواهیم بود (رومیان 23:6 ؛ یوحنا 36:3).
آیا برای این مشکل راه حلی وجود دارد؟ بلی؛ عیسی جواب این مشکل است. عیسی مسیح گناهان ما را بر خود گرفت (دوم قرنتیان 21:5). او به جای ما مُرد (رومیان 8:5) و مجازاتی را که ما لایق آن بودیم بر خود گرفت. پس از سه روز، او از مردگان برخاست و پیروزی خود را بر گناه و موت ثابت نمود (رومیان 4:6–5). اما چرا او این کار را کرد؟ عیسی مسیح، خود جواب این سؤال را می دهد: "کسی مُحبتِ بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد" (یوحنا 13:15). عیسی مُرد تا ما حیات داشته باشیم. اگر ما به مسیح ایمان آوریم و مطمئن باشیم که مرگ او بهای مجازات گناهان ما بود، همۀ گناهان ما بخشیده خواهند شد. در این صورت است که تشنگی روحانی ما ارضاء خواهد شد، تاریکی به نور تبدیل خواهد شد، یک زندگی پر معنا و با هدف را تجربه خواهیم کرد، بهترین دوست و شبان نیکوی خود را خواهیم شناخت، و اطمینان خواهیم داشت که پس از مرگ حیات جاودانی خواهیم داشت ـ حیاتی قیام یافته در آسمان به همراه عیسی مسیح در ابدیت.
"زیرا خدا اینقدر جهان را محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودان یابد." (یوحنا 16:3)
به عنوان يك مسيحي چگونه ميتوانيم بر گناه چيره شويم؟
کلام خدا منابعی را معرفی میکند که ما به وسیلۀ آنها میتوانیم درمقابله با گناهانمان، پیروز شویم.
1) روح القدس: یکی از نعماتی که خداوند به ما (کلیسایش) بخشیده تا بوسیلۀ آن بتوانیم زندگی مسیحی پیروزمندی داشته باشیم، روح القدس است. در غلاطیان 16:5-25 خداوند اعمال جسم را با ثمرات روح القدس مقایسه میکند. در این قسمت از کلام، ما خوانده شدهایم که در روح قدم برداریم. همۀ ایمانداران روح القدس را دارند، اما این قسمت از کلام خدا به ما میگوید که باید در روح القدس قدم برداریم و خود را به کنترل او بسپاریم. به این مفهوم که پایهای ما باید در جایی گذارده شوند که روح راهنمایی میکند نه اینکه خواسته های جسم را متابعت کند.
تغییری که روح القدس میتواند در زندگی ایماندار ایجاد کند، در زندگی پطرس به خوبی به تصویرکشیده شده است. او کسی بود که قبل از اینکه از روح القدس پُر شود، سه بار عیسی مسیح را انکار نمود؛ آن هم درست بعد از ادعایش مبنی بر متابعت مسیح حتی تا به موت. اما بعد از پُر شدن از روح القدس درروز پنطیکاست، خطاب به یهودیان ، او آشکارا و با اقتدار راجع به مسیح سخن گفت.
قدم برداشتن در روح به این معنی است که شخص ایماندار بر آنچه کلام هدایت میکند سرپوش نگذارد (اول تسالونیکیان 5: 19 آن را "محزون کردن روح" مینامد). در عوض او در پی این است که از روح پُر شود (افسسیان 5: 18–21). یک فرد ایماندار چگونه میتواند از روح پُر شود؟ اول اینکه، این خداوند است که انتخاب میکند، همانطور که در عهد عتیق بود. خداوند در عهد عتیق اشخاصی را در موقعیتهای خاص برگزید تا اعمالی را که او خواسته بود به انجام رسانند (پیدایش 41: 38؛ خروج 31: 3؛ اعداد 24: 2؛ اول سموئیل 10: 10 و ...). من معتقدم که در افسسیان 5: 18–21 و کولسیان 3: 16 شواهدی وجود دارد که نشان میدهند خداوند اشخاصی را برای پُر شدن از روح انتخاب میکند که خود را از کلام خدا پُر نمودهاند. این مسئله از آن جهت مصداق دارد که با توجه به آیات فوق، نتایج هر دو نوع پُر شدن یکسان است. بنابراین، این مسئله ما را به منبع دیگری سوق میدهد.
2) کلام خدا: کتاب مقدس در دوم تیموتائوس 3: 16–17 میگوید که خدا کلام خود را به ما داده است تا ما را به هر عمل نیکو تجهیز کند. این کلام به ما تعلیم میدهد که چطور زندگی کنیم، به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم، و حتی راه غلطی را که در پیش آشکار میسازد. کلام خدا ما را کمک میکند که دوباره به راه درست برگردیم و در آن استوار بمانیم. همانطور که عبرانیان 4: 12 میگوید، کلام خدا زنده و مقتدر است و قادر است عمیق ترین مشکلات لاینحل انسانی را برطرف نماید. نویسنده مزامیر در مزمور 119: 9، 11، 105 ودر آیات دیگر، راجع به قدرت کتاب مقدس در تبدیل زندگی مردم مینویسد . به یوشع تعلیم داده شده بود که رمز پیروزی او بر دشمنانش (تمثیلی برای جنگ روحانی ما ) در این بود که این کلام از دهانش دور نشود بلکه روز و شب در آن تفکر کند تا بهتر مَد نظرش باشد. این رمز پیروزی او در رسیدن به سرزمین وعده بود. یوشع از این فرمان الهی اطاعت نمود؛ حتی زمانی که دستورات خدا برای او غیر قابل درک بود.
معمولاً کتاب مقدس منبع مهمی تلقی نمیشود . اغلب آن را با خود به کلیسا میبریم و شاید روزانه بخشهایی از آن را به عنوان عبادت روزانه قرائت میکنیم. اما اغلب آن را حفظ نمیکنیم، در آن تعمق نمیکنیم، به آن بعنوان عاملی کاربُردی در زندگی نگاه نمیکنیم، گناهانی را که آشکار میکند اعتراف نمیکنیم، و وقتی نشان میدهد که چه عطایائی به ما بخشیده شدهاند، خدا را شکر نمیکنیم. اغلب وقتی نوبت خواندن کلام خدا میرسد به انواع و اقسام امراض عصبی و روانی دچار میشویم. آنقدر کم از کلام تغذیه میکنیم که به لحاظ روحانی، فقط ما را زنده نگاه میدارد تا بتوانیم در جلاسات کلیسایی شرکت کنیم ( یعنی متاًسفانه، به اندازهای در کلام تغذیه نمیکنیم تا به مسیحیان سالم و قوی تبدیل شویم). بندرت از آن تغذیه می کنیم؛ هر گز آنقدردر آن تعمق نمیکنیم که از لحاظ روحانی، ما را اغناع کند.
اگر مطالعۀ روزانۀ کلام خدا بر مبنای برنامهای هدفمند هنوز عادتتان نشده است و یا اینکه عادت نکردهاید قسمتهایی را که روح خدا بوسیلۀ آنها شما را تحت تأثیر قرار میدهد حفظ کنید، مهم است که به این نوع مطالعه کردن عادت کنید. حتی پیشنهاد میکنم که مطالبی را که یاد میگیرید در دفتری بنویسید ( اگر تایپ شما سریع است، از کامپیوتر استفاده کنید). عادت کنید تا زمانی که آنچه را از کلام گرفتهاید در دفتر خود ننوشتهاید، آنرا رها نکنید. وقتی خدا از طریق کلام نکات تاریک زندگیم را آشکار میکند، من برای تغییر آنها دعا میکنم و اغلب این دعاها را نیز یادداشت میکنم. کلام خدا چون ابزاری است دردست روح القدس که آنرا در زندگی ما و دیگران بکار میبرد (افسسیان 6: 17)، و یک قسمت اساسی و ضروری از سلاح روحانی است که خدا در نبَرد روحانی به ما داده است (افسسیان 6: 12– 18).
3) دعا: این یکی دیگر از منابع مهمی است که خدا برای ما فراهم آورده است. دعا نیز یکی از منابعی است که مسیحیان زیاد راجع به آن صحبت میکنند وخیلی کم آنرا بکار میبرند. ما صحبت از جلسات دعا ، وقت دعا، ... میکنیم، اما هیچ وقت مثل کلیسای اولیه آنرا بکار نبردهایم (اعمال 3: 1؛ 4: 31؛ 6: 4؛ 13: 1–3 و ...). پولس مُکرراً خاطر نشان میسازد که چقدر برای مَردُمی که آنها را خدمت مینمود دعا کرده است. اما ما حتی برای خودمان نیز، این منبعی را که در اختیار داریم، مورد استفاده قرار نمیدهیم. اما خدا راجع به دعا وعدههای عجیبی داده است (متی 7: 7–11؛ لوقا 18: 1–8؛ یوحنا 6: 23–27؛ اول یوحنا 5: 14– 15). و باز پولس در متنی که در رابطه با آمادگی برای جنگ روحانی نوشته است دعا را نیز خاطر نشان میسازد (افسسیان 6: 18).
چقدر مهم است؟ وقتی باز به پطرس نگاه میکنیم (پیش از آنکه مسیح را انکار کند)، سخنان مسیح را به یاد میآوریم. آنجا مسیح دعا میکند اما پطرس خوابیده است. مسیح او را بیدار میکند و میگوید: "بيدار باشيد و دعا كنيد تا در معرض آزمايش نيفتيد! روح راغب است، ليكن جسم ناتوان." ( متی 41:26) همانند پطرس شاید شما هم میخواهید آنچه را صحیح است انجام دهید ولی خود را ناتوان میبینید. ما احتیاج داریم از هر نصیحت، تشویق، و تنبیه در کلام خدا اطاعت کنیم تا یاد بگیریم دائماً بجوئیم، بکوبیم، و بطلبیم ... و او نیز قوتی را که بدان نیاز داریم به ما خواهد بخشید. (متی 7:7) دعا باید چیزی عمیق تر از سخنان زبان ما باشد.
من نمیگویم که دعا سحرآمیز است؛ اینطور نیست. خدا عجیب و پُر هیبت است. دعا صرفاً فرصتی است برای اقرار به محدودیت خود و نامتناهی بودن قدرت خداوند. با توجه به این دو حقیقت، در دعا ما به سوی او بازمیگردیم و به او توکل میکنیم تا برای انجام خواستههایش ما را تقویت بخشد.
4) کلیسا: آخرین منبع، موردی است که ما اغلب از آن اجتناب میکنیم. وقتی مسیح شاگردان خود را فرستاد، او آنها را به شکل دو به دو گسیل نمود (متی 10: 1). وقتی در کتاب اعمال رسولان راجع به سفرهای بشارتی میخوانیم میبینیم که آنها تنها به سفر نمیروند بلکه اکثراً در گروههای دو نفره و یا بیشتر به اینگونه خدمات میپردازند. مسیح میگوید: "زيرا جايی كه دو يا سه نفر به اسم من جمع شوند، آنجا در ميان ايشان حاضرم" (متی 18: 20). همچنین خداوند به ما فرمان داده است که: "و ملاحظۀ يكديگر را بنماييم تا به محبت و اعمال نيكو ترغيب نماييم. و از با هم آمدن در جماعت غافل نشويم چنانكه بعضی را عادت است، بلكه يكديگر را نصيحت كنيم" (عبرانیان 10: 24–25). و به ما میگوید که: "نزدِ يكديگر به گناهان خود اعتراف كنيد" (یعقوب 5: 16). در ادبیات حکیمانۀ عهد عتیق آمده است: "آهن، آهن را تيز میكند، همچنين مَرد روی دوست خود را تيز میسازد" (امثال 27: 17). "ريسمان سه لا بزودی گسيخته نمیشود" (جامعه 4: 11-12). در تعدّد ، قوت بسیار وجود دارد.
تغییرات، گاهی خیلی زود و در بعضی شرایط خیلی دیر، حاصل میشوند. اما خدا وعده داده است که اگر ما این منابع را در زندگی خود بکار گیریم، او زندگی ما را تغییر خواهد داد. هیچ وقت فراموش نکنید که او در وعدههای خود امین است
1) روح القدس: یکی از نعماتی که خداوند به ما (کلیسایش) بخشیده تا بوسیلۀ آن بتوانیم زندگی مسیحی پیروزمندی داشته باشیم، روح القدس است. در غلاطیان 16:5-25 خداوند اعمال جسم را با ثمرات روح القدس مقایسه میکند. در این قسمت از کلام، ما خوانده شدهایم که در روح قدم برداریم. همۀ ایمانداران روح القدس را دارند، اما این قسمت از کلام خدا به ما میگوید که باید در روح القدس قدم برداریم و خود را به کنترل او بسپاریم. به این مفهوم که پایهای ما باید در جایی گذارده شوند که روح راهنمایی میکند نه اینکه خواسته های جسم را متابعت کند.
تغییری که روح القدس میتواند در زندگی ایماندار ایجاد کند، در زندگی پطرس به خوبی به تصویرکشیده شده است. او کسی بود که قبل از اینکه از روح القدس پُر شود، سه بار عیسی مسیح را انکار نمود؛ آن هم درست بعد از ادعایش مبنی بر متابعت مسیح حتی تا به موت. اما بعد از پُر شدن از روح القدس درروز پنطیکاست، خطاب به یهودیان ، او آشکارا و با اقتدار راجع به مسیح سخن گفت.
قدم برداشتن در روح به این معنی است که شخص ایماندار بر آنچه کلام هدایت میکند سرپوش نگذارد (اول تسالونیکیان 5: 19 آن را "محزون کردن روح" مینامد). در عوض او در پی این است که از روح پُر شود (افسسیان 5: 18–21). یک فرد ایماندار چگونه میتواند از روح پُر شود؟ اول اینکه، این خداوند است که انتخاب میکند، همانطور که در عهد عتیق بود. خداوند در عهد عتیق اشخاصی را در موقعیتهای خاص برگزید تا اعمالی را که او خواسته بود به انجام رسانند (پیدایش 41: 38؛ خروج 31: 3؛ اعداد 24: 2؛ اول سموئیل 10: 10 و ...). من معتقدم که در افسسیان 5: 18–21 و کولسیان 3: 16 شواهدی وجود دارد که نشان میدهند خداوند اشخاصی را برای پُر شدن از روح انتخاب میکند که خود را از کلام خدا پُر نمودهاند. این مسئله از آن جهت مصداق دارد که با توجه به آیات فوق، نتایج هر دو نوع پُر شدن یکسان است. بنابراین، این مسئله ما را به منبع دیگری سوق میدهد.
2) کلام خدا: کتاب مقدس در دوم تیموتائوس 3: 16–17 میگوید که خدا کلام خود را به ما داده است تا ما را به هر عمل نیکو تجهیز کند. این کلام به ما تعلیم میدهد که چطور زندگی کنیم، به چه چیزی اعتقاد داشته باشیم، و حتی راه غلطی را که در پیش آشکار میسازد. کلام خدا ما را کمک میکند که دوباره به راه درست برگردیم و در آن استوار بمانیم. همانطور که عبرانیان 4: 12 میگوید، کلام خدا زنده و مقتدر است و قادر است عمیق ترین مشکلات لاینحل انسانی را برطرف نماید. نویسنده مزامیر در مزمور 119: 9، 11، 105 ودر آیات دیگر، راجع به قدرت کتاب مقدس در تبدیل زندگی مردم مینویسد . به یوشع تعلیم داده شده بود که رمز پیروزی او بر دشمنانش (تمثیلی برای جنگ روحانی ما ) در این بود که این کلام از دهانش دور نشود بلکه روز و شب در آن تفکر کند تا بهتر مَد نظرش باشد. این رمز پیروزی او در رسیدن به سرزمین وعده بود. یوشع از این فرمان الهی اطاعت نمود؛ حتی زمانی که دستورات خدا برای او غیر قابل درک بود.
معمولاً کتاب مقدس منبع مهمی تلقی نمیشود . اغلب آن را با خود به کلیسا میبریم و شاید روزانه بخشهایی از آن را به عنوان عبادت روزانه قرائت میکنیم. اما اغلب آن را حفظ نمیکنیم، در آن تعمق نمیکنیم، به آن بعنوان عاملی کاربُردی در زندگی نگاه نمیکنیم، گناهانی را که آشکار میکند اعتراف نمیکنیم، و وقتی نشان میدهد که چه عطایائی به ما بخشیده شدهاند، خدا را شکر نمیکنیم. اغلب وقتی نوبت خواندن کلام خدا میرسد به انواع و اقسام امراض عصبی و روانی دچار میشویم. آنقدر کم از کلام تغذیه میکنیم که به لحاظ روحانی، فقط ما را زنده نگاه میدارد تا بتوانیم در جلاسات کلیسایی شرکت کنیم ( یعنی متاًسفانه، به اندازهای در کلام تغذیه نمیکنیم تا به مسیحیان سالم و قوی تبدیل شویم). بندرت از آن تغذیه می کنیم؛ هر گز آنقدردر آن تعمق نمیکنیم که از لحاظ روحانی، ما را اغناع کند.
اگر مطالعۀ روزانۀ کلام خدا بر مبنای برنامهای هدفمند هنوز عادتتان نشده است و یا اینکه عادت نکردهاید قسمتهایی را که روح خدا بوسیلۀ آنها شما را تحت تأثیر قرار میدهد حفظ کنید، مهم است که به این نوع مطالعه کردن عادت کنید. حتی پیشنهاد میکنم که مطالبی را که یاد میگیرید در دفتری بنویسید ( اگر تایپ شما سریع است، از کامپیوتر استفاده کنید). عادت کنید تا زمانی که آنچه را از کلام گرفتهاید در دفتر خود ننوشتهاید، آنرا رها نکنید. وقتی خدا از طریق کلام نکات تاریک زندگیم را آشکار میکند، من برای تغییر آنها دعا میکنم و اغلب این دعاها را نیز یادداشت میکنم. کلام خدا چون ابزاری است دردست روح القدس که آنرا در زندگی ما و دیگران بکار میبرد (افسسیان 6: 17)، و یک قسمت اساسی و ضروری از سلاح روحانی است که خدا در نبَرد روحانی به ما داده است (افسسیان 6: 12– 18).
3) دعا: این یکی دیگر از منابع مهمی است که خدا برای ما فراهم آورده است. دعا نیز یکی از منابعی است که مسیحیان زیاد راجع به آن صحبت میکنند وخیلی کم آنرا بکار میبرند. ما صحبت از جلسات دعا ، وقت دعا، ... میکنیم، اما هیچ وقت مثل کلیسای اولیه آنرا بکار نبردهایم (اعمال 3: 1؛ 4: 31؛ 6: 4؛ 13: 1–3 و ...). پولس مُکرراً خاطر نشان میسازد که چقدر برای مَردُمی که آنها را خدمت مینمود دعا کرده است. اما ما حتی برای خودمان نیز، این منبعی را که در اختیار داریم، مورد استفاده قرار نمیدهیم. اما خدا راجع به دعا وعدههای عجیبی داده است (متی 7: 7–11؛ لوقا 18: 1–8؛ یوحنا 6: 23–27؛ اول یوحنا 5: 14– 15). و باز پولس در متنی که در رابطه با آمادگی برای جنگ روحانی نوشته است دعا را نیز خاطر نشان میسازد (افسسیان 6: 18).
چقدر مهم است؟ وقتی باز به پطرس نگاه میکنیم (پیش از آنکه مسیح را انکار کند)، سخنان مسیح را به یاد میآوریم. آنجا مسیح دعا میکند اما پطرس خوابیده است. مسیح او را بیدار میکند و میگوید: "بيدار باشيد و دعا كنيد تا در معرض آزمايش نيفتيد! روح راغب است، ليكن جسم ناتوان." ( متی 41:26) همانند پطرس شاید شما هم میخواهید آنچه را صحیح است انجام دهید ولی خود را ناتوان میبینید. ما احتیاج داریم از هر نصیحت، تشویق، و تنبیه در کلام خدا اطاعت کنیم تا یاد بگیریم دائماً بجوئیم، بکوبیم، و بطلبیم ... و او نیز قوتی را که بدان نیاز داریم به ما خواهد بخشید. (متی 7:7) دعا باید چیزی عمیق تر از سخنان زبان ما باشد.
من نمیگویم که دعا سحرآمیز است؛ اینطور نیست. خدا عجیب و پُر هیبت است. دعا صرفاً فرصتی است برای اقرار به محدودیت خود و نامتناهی بودن قدرت خداوند. با توجه به این دو حقیقت، در دعا ما به سوی او بازمیگردیم و به او توکل میکنیم تا برای انجام خواستههایش ما را تقویت بخشد.
4) کلیسا: آخرین منبع، موردی است که ما اغلب از آن اجتناب میکنیم. وقتی مسیح شاگردان خود را فرستاد، او آنها را به شکل دو به دو گسیل نمود (متی 10: 1). وقتی در کتاب اعمال رسولان راجع به سفرهای بشارتی میخوانیم میبینیم که آنها تنها به سفر نمیروند بلکه اکثراً در گروههای دو نفره و یا بیشتر به اینگونه خدمات میپردازند. مسیح میگوید: "زيرا جايی كه دو يا سه نفر به اسم من جمع شوند، آنجا در ميان ايشان حاضرم" (متی 18: 20). همچنین خداوند به ما فرمان داده است که: "و ملاحظۀ يكديگر را بنماييم تا به محبت و اعمال نيكو ترغيب نماييم. و از با هم آمدن در جماعت غافل نشويم چنانكه بعضی را عادت است، بلكه يكديگر را نصيحت كنيم" (عبرانیان 10: 24–25). و به ما میگوید که: "نزدِ يكديگر به گناهان خود اعتراف كنيد" (یعقوب 5: 16). در ادبیات حکیمانۀ عهد عتیق آمده است: "آهن، آهن را تيز میكند، همچنين مَرد روی دوست خود را تيز میسازد" (امثال 27: 17). "ريسمان سه لا بزودی گسيخته نمیشود" (جامعه 4: 11-12). در تعدّد ، قوت بسیار وجود دارد.
تغییرات، گاهی خیلی زود و در بعضی شرایط خیلی دیر، حاصل میشوند. اما خدا وعده داده است که اگر ما این منابع را در زندگی خود بکار گیریم، او زندگی ما را تغییر خواهد داد. هیچ وقت فراموش نکنید که او در وعدههای خود امین است
هدف و مقصود كتاب مقدس
کتاب مقدّس داستان محبت خداوند نسبت به مردان و زنان، و خواست او برای فدیه ایشان از اسارت گناه و احیای ایشان در داشتن ارتباط با خودش است. این داستان با خود خداوند آغاز میشود. در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید (پیدایش ۱: ۱).
داستان کتاب مقدّس اولین و مهمترین داستان خداوند است. کتاب مقدّس به ما تعلیم میدهد که قبل از هر چیز دیگری خداوند وجود داشته است. وقتی او جهان را آفرید، او آنرا از هیچی آفرید. از اینرو او از هر آن چیزی که آفریده است جدا میباشد؛ او ماورای طبیعت است. خداوند و طبیعت نمیتوانند با هم ترکیب شوند؛ پرستش هر چیزی در طبیعت یا هر اشیایی که خلق شده باشد بت پرستی محسوب میشود.
انسان در راس خلقت خداوند قرار دارد. بویژه اینکه خداوند مردان و زنان را بصورت خود آفرید (پیدایش ۱: ۲۷)؛ او آنها را آفرید تا به شباهت او باشند، تا با او ارتباط داشته باشند، تا آنها را دوست داشته باشد و در واکنش به این محبت، آنها نیز او را دوست داشته باشند.
خداوند همچنین مردان و زنان را مخلوقاتی آزاد و مستقل آفرید؛ این شامل این میشود که او آنها را با قابلیت گناه کردن و حتی طغیان بر علیه خالق خود یعنی طغیان بر علیه خود خدا آفرید. چرا خداوند باید چنین کاری میکرد؟ چرا او فقط انسان را طوری برنامه ریزی نکرد که همواره پاک و بی گناه باقی بماند؟
یک دلیل قابل عنوان وجود دارد. خداوند به راحتی میتوانست مردان و زنان را به شباهت آدم آهنی و برنامه ریزی شده و بدون هر گونه استقلال و آزادی خلق کند. اما آیا او از ارتباط با یک چنین موجوداتی واقعاً لذت میبرد؟ آیا او از پرستش و خدمت ایشان خشنود میشد؟ بسیار بعید به نظر میرسد. خداوند در سراسر کتاب مقدّس مردان و زنان را فراخوانده تا طالب او باشند و وی را با تمامی قلب خود محبت نمایند؛ فقط مخلوقات آزاد میتوانند اینچنین عمل کنند. آفرینش یک موجود مستقل حقیقی، کار بسیار عظیمتری نسبت به آفرینش یک آدم آهنی است.
کتاب مقدّس به ما عواقب انتخاب خداوند را بازگو میکند: اولین مرد و زن در گناه سقوط کردند (پیدایش ۳: ۱-۶). آنها رابطه صمیمی خود را با خداوند از دست دادند و از حضور او رانده شدند. نسلهای آتی ایشان نیز از کارهای آنها پیروی کرده و بشر گناهکار گردیدند و از برکات و ارتباط با خدای قدّوس محروم شدند.
این وضعیت قلب خداوند را محزون ساخت. زیرا خداوند قدّوس و عادل است، او نمیتواند گناه انسان را نادیده بگیرد. از اینرو خداوند تصمیم گرفت تا گناه بشر را فدیه دهد، تا راهی را به بشر برای فرار از تاثیرات گناه و برای زندگی پارسایانه در حضور خداوند نشان دهد.
عهد قدیم و جدید بازگو کننده داستان فدیه خداوند برای انسان سقوط کرده است. او ما را فدیه داد زیرا ما را دوست داشت. او ما را همانند پدری دوست دارد که فرزندش را دوست دارد، همانند شوهری که همسرش را دوست دارد. خداوند آنقدر ما را دوست دارد که سرانجام به منظور آزاد ساختن ما از قدرت گناه و شیطان، پسر خودش را به دنیا فرستاد تا مجازات گناهان ما را بر خودش بگیرد. کسی محبت بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد (یوحنا ۱۵: ۱۳).
خداوند برای به انجام رساندن نقشه فدیه خود، خواست خود را به هیچ کسی تحمیل نکرد. در عوض، او تصمیم گرفت تا از طریق افرادی عمل کند که کامل نیستند، و طالب زندگی عادلانه هستند، و توکل خود را بر او قرار دادهاند. خداوند نوح و خانواده او را برگزید تا یک کشتی بسازند، از اینرو که کل نژاد بشر در سیل نابود نشود. خداوند ابراهیم و نسلهای آتی او یعنی اسرائیلیها را برگزید تا قوم جدیدی را شکل دهد که مشخصه آن عدالت و پارسایی باشد. خداوند موسی را برگزید تا آنها را هدایت کند، و از طریق موسی به آنها شریعت خود را داد تا آنها را قادر به اجتناب از گناه بسازد و بدین وسیله از برکاتی بهره ببرند که او مشتاق دادن آن به ایشان بود. او عهدی با ایشان برقرار ساخت، و موافقت کرد که خدای ایشان باشد و آنها را قوم خود بسازد البته تا زمانی که از فرامین او اطاعت کنند. این ”عهد قدیم“ بود (خروج ۱۹: ۳-۸).
قوم خدا در اغلب موارد از فرامین خداوند سرپیچی میکردند؛ آنها حقیقتا توکل خود را بر او قرار نداده بودند؛ او به آنها وعده برکاتی عظیم داده بود فقط اگر آنها از او اطاعت کنند، اما آنها در عوض تصمیم گرفتند که به راه خودشان بروند. و بخاطر سرکشی آنها، گناه آنها، بت پرستی آنها، کل ایشان در تحت داوری خداوند قرار گرفتند. گرچه تعداد کمی از اسرائیلیها، صرفا ”بقیتی“ اندک از ایشان به خداوند توکل کردند؛ و در سراسر تاریخ اسرائیل باستان، خداوند از این بقیه اندک حفاظت و حمایت کرد.
از ابتدا تعلق خاطر خداوند بسیار بیشتر و فراتر از صرفا به اسرائیل بود؛ او ابراهیم را برگزید تا از او جمیع قبایل جهان بركت بیابند (پیدایش ۱۲: ۱-۳). خداوند صرفا از این ”بقیه“ اندک فقط بخاطر خود آنها حفاظت نکرد؛ بلکه بیشتر از آن، او برنامه ریزی کرده بود تا از طریق این ”بقیه“ اندک، عدالت و برکت را برای تمامی مردم دنیا به ارمغان بیاورد.
از طریق همین ”بقیه“ اسرائیل بود که خداوند تصمیم گرفت تا پسر خود عیسی مسیح را به دنیا بفرستد (متی ۱: ۱-۱۷). این بواسطه عیسی مسیح بود که خداوند تصمیم به برقرار ساختن یک ”عهد جدید“ گرفت تا جایگزین عهد قدیم شود. این عهد جدید در تضاد یا تناقض با عهد قدیم نبود، بلکه چیزهایی جدیدی را اضافه کرد که عهد قدیم را کهنه ساخت (عبرانیان ۸: ۱۳). این چیزی جدید، فرستادن روحالقدس برای احیای مردم بود تا بدین وسیله ایشان را قادر به زندگی بر اساس خواست خداوند کند. آمدن روحالقدس بواسطه مرگ و رستاخیز مسیح ممکن گردید. از طریق مرگ مسیح، گناه ایمانداران برداشته شد، و از طریق رستاخیز او، ایمانداران قدرت روح را برای اطاعت از شریعت خداوند دریافت کردند. شریعت خداوند حالا بر قلبهای ایشان ”نوشته“ شده بود (ارمیا ۳۱: ۳۳). قوم خداوند حالا بخشیده و پاک شده بودند؛ و در نتیجه، ارتباط دوستی آنها با خداوند احیا شده بود.
یک نفر شاید بپرسد: چرا خداوند اجازه میدهد مابین برقراری عهد قدیم با عهد جدید حدود چهارده قرن بگذرد؟ وقتی عهد قدیم به نظر رسید که ”کار“ نمیکند؛ پس چرا اینقدر تاخیر؟
دو دلیل عملی میتواند عنوان شود. اول، تاریخ دراز مدت اسرائیل بوضوح قدرت گناه را نشان میدهد، و مجازات مکرر خداوند نسبت به قوم سرکش خود، به تمامی نژاد بشر نشان میدهد که خداوند با گناه سازش و مدارا نمیکند.
دوم، بدون چهارده قرن تاریخ اسرائیل ، توضیح این امر بسیار دشوار بود که چرا مسیح باید بمیرد و حتی اینکه چرا عهد جدید ضرورت داشته است. مسیحیان اولیه با در دست داشتن عهد قدیم با وضوح بیشتری قادر به ارائه انجیل بودند و میتوانستند بسیار موثرتر مردم را ترغیب کنند که تنها راه فرار از غضب خداوند و کسب حیات ابدی زمانی میسر است که ایمان خود را بر مسیح قرار داده و او را به عنوان خداوند و نجات دهنده خود قبول کنند. اگر این امر در مورد کلیسای اولیه صادق بود، پس برای امروز ما نیز به همان میزان صادق است.
خواست مهم خداوند این است که تا آنجایی که ممکن است مردم بیشتری با ایمان بسوی او آمده و در ارتباط دوستی با او قرار بگیرند؛ در ابتدا این والاترین هدف او برای خلقت نوع بشر بود. او با بردباری منتظر زمان درست برای فرستادن مسیح شد، حالا افراد بسیار بیشتری بخت آمدن به ملکوت خداوند را دارند. و خداوند با استفاده از درسها و تعالیم تاریخ عهد قدیم کمک میکند تا این امر هر چه بیشتر امکان پذیر گردد.
ضرورت دارد که یک چیز نهایی دیگر درباره داستان کتاب مقدّس گفته شود: این داستان هنوز به پایان نرسیده است. قبل از فرا رسیدن پایان، چیزهایی باید اتفاق بیفتد: و به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امتها شهادتی شود؛ آنگاه انتها خواهد رسید (متی ۲۴: ۱۴). و ”آغاز پایان“ زمانی فرا خواهد رسید که مسیح دوباره به این دنیا باز گردد. نگاه هر دو عهد قدیم و جدید به جلوتر و به آن روز دوخته شده است. وقتی مسیح دوباره بیاید، افراد بسیار بیشتر دیگری به ملکوت خداوند وارد خواهند شد و این شامل مردم اسرائیل که توبه کردهاند نیز میشود. و در نزدیکی پایان دنیا، داوری نهایی بوقوع خواهد پیوست (مکاشفه ۲۰: ۱۱-۱۵)، و آنانی که ایمان خود را بر خدا و بر پسر او قرار دادهاند طلایه دار آسمانی جدید و زمینی جدید خواهند شد (مکاشفه ۲۱: ۱-۱۴). عیسی گفت: ”به خدا ایمانآورید به من نیز ایمان آورید. در خانه پدر من منزل بسیار است . . . میروم تا برای شما مکانی حاضر کنم“ (یوحنا ۱۴: ۱-۲).
چطور مردم میتوانند چنین وعدهها و چنین نبوتهایی را باور کنند؟ اول با ایمان بر خود عیسی مسیح؛ زیرا وقتی مسیح وارد زندگی شخص شود، شخص دیگر بیش از این به حقیقت کلام عیسی شک نخواهد کرد.
اما علاوه بر آن، ما میتوانیم این نبوتها را با مطالعه داستان کتاب مقدّس باور کنیم. از قبل تعدادی از نبوتهای عهد قدیم در تاریخ به تحقق رسیده و این تحقق اغلب با دقت حیرت انگیزی نیز همراه بوده است. اگر یک چنین تعداد زیادی از نبوتها از قبل به حقیقت پیوسته است، پس ما میتوانیم اطمینان داشته باشیم که نبوتهای هنوز به تحقق نرسیده، روزی به حقیقت خواهد پیوست. بله، در واقع روز خداوند فرا خواهد رسید (یوئیل ۱: ۱۵؛ ۲: ۲۸-۳۲؛ مرقس ۱۳: ۲۶-۲۷). اما هیچ کس از روز و یا از ساعت آن اطلاعی ندارد (مرقس ۱۳: ۳۲-۳۳). در ضمن، ما باید بیدار باشیم و همچنان که به جلوتر و به آمدن روز خداوند نگاه میکنیم باید در هر سیرت مقدّس و دیندار باشیم (مرقس ۱۳: ۳۵-۳۷؛ دوم پطرس ۳: ۱۱-۱۴).
عیسی گفت: ”به زودی میآیم!“ آمین. بیا، ای خداوند عیسی (مکاشفه ۲۲: ۲۰).
اگر مسیح امروز بیاید، ما را مشغول به چه کاری خواهد دید؟
داستان کتاب مقدّس اولین و مهمترین داستان خداوند است. کتاب مقدّس به ما تعلیم میدهد که قبل از هر چیز دیگری خداوند وجود داشته است. وقتی او جهان را آفرید، او آنرا از هیچی آفرید. از اینرو او از هر آن چیزی که آفریده است جدا میباشد؛ او ماورای طبیعت است. خداوند و طبیعت نمیتوانند با هم ترکیب شوند؛ پرستش هر چیزی در طبیعت یا هر اشیایی که خلق شده باشد بت پرستی محسوب میشود.
انسان در راس خلقت خداوند قرار دارد. بویژه اینکه خداوند مردان و زنان را بصورت خود آفرید (پیدایش ۱: ۲۷)؛ او آنها را آفرید تا به شباهت او باشند، تا با او ارتباط داشته باشند، تا آنها را دوست داشته باشد و در واکنش به این محبت، آنها نیز او را دوست داشته باشند.
خداوند همچنین مردان و زنان را مخلوقاتی آزاد و مستقل آفرید؛ این شامل این میشود که او آنها را با قابلیت گناه کردن و حتی طغیان بر علیه خالق خود یعنی طغیان بر علیه خود خدا آفرید. چرا خداوند باید چنین کاری میکرد؟ چرا او فقط انسان را طوری برنامه ریزی نکرد که همواره پاک و بی گناه باقی بماند؟
یک دلیل قابل عنوان وجود دارد. خداوند به راحتی میتوانست مردان و زنان را به شباهت آدم آهنی و برنامه ریزی شده و بدون هر گونه استقلال و آزادی خلق کند. اما آیا او از ارتباط با یک چنین موجوداتی واقعاً لذت میبرد؟ آیا او از پرستش و خدمت ایشان خشنود میشد؟ بسیار بعید به نظر میرسد. خداوند در سراسر کتاب مقدّس مردان و زنان را فراخوانده تا طالب او باشند و وی را با تمامی قلب خود محبت نمایند؛ فقط مخلوقات آزاد میتوانند اینچنین عمل کنند. آفرینش یک موجود مستقل حقیقی، کار بسیار عظیمتری نسبت به آفرینش یک آدم آهنی است.
کتاب مقدّس به ما عواقب انتخاب خداوند را بازگو میکند: اولین مرد و زن در گناه سقوط کردند (پیدایش ۳: ۱-۶). آنها رابطه صمیمی خود را با خداوند از دست دادند و از حضور او رانده شدند. نسلهای آتی ایشان نیز از کارهای آنها پیروی کرده و بشر گناهکار گردیدند و از برکات و ارتباط با خدای قدّوس محروم شدند.
این وضعیت قلب خداوند را محزون ساخت. زیرا خداوند قدّوس و عادل است، او نمیتواند گناه انسان را نادیده بگیرد. از اینرو خداوند تصمیم گرفت تا گناه بشر را فدیه دهد، تا راهی را به بشر برای فرار از تاثیرات گناه و برای زندگی پارسایانه در حضور خداوند نشان دهد.
عهد قدیم و جدید بازگو کننده داستان فدیه خداوند برای انسان سقوط کرده است. او ما را فدیه داد زیرا ما را دوست داشت. او ما را همانند پدری دوست دارد که فرزندش را دوست دارد، همانند شوهری که همسرش را دوست دارد. خداوند آنقدر ما را دوست دارد که سرانجام به منظور آزاد ساختن ما از قدرت گناه و شیطان، پسر خودش را به دنیا فرستاد تا مجازات گناهان ما را بر خودش بگیرد. کسی محبت بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد (یوحنا ۱۵: ۱۳).
خداوند برای به انجام رساندن نقشه فدیه خود، خواست خود را به هیچ کسی تحمیل نکرد. در عوض، او تصمیم گرفت تا از طریق افرادی عمل کند که کامل نیستند، و طالب زندگی عادلانه هستند، و توکل خود را بر او قرار دادهاند. خداوند نوح و خانواده او را برگزید تا یک کشتی بسازند، از اینرو که کل نژاد بشر در سیل نابود نشود. خداوند ابراهیم و نسلهای آتی او یعنی اسرائیلیها را برگزید تا قوم جدیدی را شکل دهد که مشخصه آن عدالت و پارسایی باشد. خداوند موسی را برگزید تا آنها را هدایت کند، و از طریق موسی به آنها شریعت خود را داد تا آنها را قادر به اجتناب از گناه بسازد و بدین وسیله از برکاتی بهره ببرند که او مشتاق دادن آن به ایشان بود. او عهدی با ایشان برقرار ساخت، و موافقت کرد که خدای ایشان باشد و آنها را قوم خود بسازد البته تا زمانی که از فرامین او اطاعت کنند. این ”عهد قدیم“ بود (خروج ۱۹: ۳-۸).
قوم خدا در اغلب موارد از فرامین خداوند سرپیچی میکردند؛ آنها حقیقتا توکل خود را بر او قرار نداده بودند؛ او به آنها وعده برکاتی عظیم داده بود فقط اگر آنها از او اطاعت کنند، اما آنها در عوض تصمیم گرفتند که به راه خودشان بروند. و بخاطر سرکشی آنها، گناه آنها، بت پرستی آنها، کل ایشان در تحت داوری خداوند قرار گرفتند. گرچه تعداد کمی از اسرائیلیها، صرفا ”بقیتی“ اندک از ایشان به خداوند توکل کردند؛ و در سراسر تاریخ اسرائیل باستان، خداوند از این بقیه اندک حفاظت و حمایت کرد.
از ابتدا تعلق خاطر خداوند بسیار بیشتر و فراتر از صرفا به اسرائیل بود؛ او ابراهیم را برگزید تا از او جمیع قبایل جهان بركت بیابند (پیدایش ۱۲: ۱-۳). خداوند صرفا از این ”بقیه“ اندک فقط بخاطر خود آنها حفاظت نکرد؛ بلکه بیشتر از آن، او برنامه ریزی کرده بود تا از طریق این ”بقیه“ اندک، عدالت و برکت را برای تمامی مردم دنیا به ارمغان بیاورد.
از طریق همین ”بقیه“ اسرائیل بود که خداوند تصمیم گرفت تا پسر خود عیسی مسیح را به دنیا بفرستد (متی ۱: ۱-۱۷). این بواسطه عیسی مسیح بود که خداوند تصمیم به برقرار ساختن یک ”عهد جدید“ گرفت تا جایگزین عهد قدیم شود. این عهد جدید در تضاد یا تناقض با عهد قدیم نبود، بلکه چیزهایی جدیدی را اضافه کرد که عهد قدیم را کهنه ساخت (عبرانیان ۸: ۱۳). این چیزی جدید، فرستادن روحالقدس برای احیای مردم بود تا بدین وسیله ایشان را قادر به زندگی بر اساس خواست خداوند کند. آمدن روحالقدس بواسطه مرگ و رستاخیز مسیح ممکن گردید. از طریق مرگ مسیح، گناه ایمانداران برداشته شد، و از طریق رستاخیز او، ایمانداران قدرت روح را برای اطاعت از شریعت خداوند دریافت کردند. شریعت خداوند حالا بر قلبهای ایشان ”نوشته“ شده بود (ارمیا ۳۱: ۳۳). قوم خداوند حالا بخشیده و پاک شده بودند؛ و در نتیجه، ارتباط دوستی آنها با خداوند احیا شده بود.
یک نفر شاید بپرسد: چرا خداوند اجازه میدهد مابین برقراری عهد قدیم با عهد جدید حدود چهارده قرن بگذرد؟ وقتی عهد قدیم به نظر رسید که ”کار“ نمیکند؛ پس چرا اینقدر تاخیر؟
دو دلیل عملی میتواند عنوان شود. اول، تاریخ دراز مدت اسرائیل بوضوح قدرت گناه را نشان میدهد، و مجازات مکرر خداوند نسبت به قوم سرکش خود، به تمامی نژاد بشر نشان میدهد که خداوند با گناه سازش و مدارا نمیکند.
دوم، بدون چهارده قرن تاریخ اسرائیل ، توضیح این امر بسیار دشوار بود که چرا مسیح باید بمیرد و حتی اینکه چرا عهد جدید ضرورت داشته است. مسیحیان اولیه با در دست داشتن عهد قدیم با وضوح بیشتری قادر به ارائه انجیل بودند و میتوانستند بسیار موثرتر مردم را ترغیب کنند که تنها راه فرار از غضب خداوند و کسب حیات ابدی زمانی میسر است که ایمان خود را بر مسیح قرار داده و او را به عنوان خداوند و نجات دهنده خود قبول کنند. اگر این امر در مورد کلیسای اولیه صادق بود، پس برای امروز ما نیز به همان میزان صادق است.
خواست مهم خداوند این است که تا آنجایی که ممکن است مردم بیشتری با ایمان بسوی او آمده و در ارتباط دوستی با او قرار بگیرند؛ در ابتدا این والاترین هدف او برای خلقت نوع بشر بود. او با بردباری منتظر زمان درست برای فرستادن مسیح شد، حالا افراد بسیار بیشتری بخت آمدن به ملکوت خداوند را دارند. و خداوند با استفاده از درسها و تعالیم تاریخ عهد قدیم کمک میکند تا این امر هر چه بیشتر امکان پذیر گردد.
ضرورت دارد که یک چیز نهایی دیگر درباره داستان کتاب مقدّس گفته شود: این داستان هنوز به پایان نرسیده است. قبل از فرا رسیدن پایان، چیزهایی باید اتفاق بیفتد: و به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امتها شهادتی شود؛ آنگاه انتها خواهد رسید (متی ۲۴: ۱۴). و ”آغاز پایان“ زمانی فرا خواهد رسید که مسیح دوباره به این دنیا باز گردد. نگاه هر دو عهد قدیم و جدید به جلوتر و به آن روز دوخته شده است. وقتی مسیح دوباره بیاید، افراد بسیار بیشتر دیگری به ملکوت خداوند وارد خواهند شد و این شامل مردم اسرائیل که توبه کردهاند نیز میشود. و در نزدیکی پایان دنیا، داوری نهایی بوقوع خواهد پیوست (مکاشفه ۲۰: ۱۱-۱۵)، و آنانی که ایمان خود را بر خدا و بر پسر او قرار دادهاند طلایه دار آسمانی جدید و زمینی جدید خواهند شد (مکاشفه ۲۱: ۱-۱۴). عیسی گفت: ”به خدا ایمانآورید به من نیز ایمان آورید. در خانه پدر من منزل بسیار است . . . میروم تا برای شما مکانی حاضر کنم“ (یوحنا ۱۴: ۱-۲).
چطور مردم میتوانند چنین وعدهها و چنین نبوتهایی را باور کنند؟ اول با ایمان بر خود عیسی مسیح؛ زیرا وقتی مسیح وارد زندگی شخص شود، شخص دیگر بیش از این به حقیقت کلام عیسی شک نخواهد کرد.
اما علاوه بر آن، ما میتوانیم این نبوتها را با مطالعه داستان کتاب مقدّس باور کنیم. از قبل تعدادی از نبوتهای عهد قدیم در تاریخ به تحقق رسیده و این تحقق اغلب با دقت حیرت انگیزی نیز همراه بوده است. اگر یک چنین تعداد زیادی از نبوتها از قبل به حقیقت پیوسته است، پس ما میتوانیم اطمینان داشته باشیم که نبوتهای هنوز به تحقق نرسیده، روزی به حقیقت خواهد پیوست. بله، در واقع روز خداوند فرا خواهد رسید (یوئیل ۱: ۱۵؛ ۲: ۲۸-۳۲؛ مرقس ۱۳: ۲۶-۲۷). اما هیچ کس از روز و یا از ساعت آن اطلاعی ندارد (مرقس ۱۳: ۳۲-۳۳). در ضمن، ما باید بیدار باشیم و همچنان که به جلوتر و به آمدن روز خداوند نگاه میکنیم باید در هر سیرت مقدّس و دیندار باشیم (مرقس ۱۳: ۳۵-۳۷؛ دوم پطرس ۳: ۱۱-۱۴).
عیسی گفت: ”به زودی میآیم!“ آمین. بیا، ای خداوند عیسی (مکاشفه ۲۲: ۲۰).
اگر مسیح امروز بیاید، ما را مشغول به چه کاری خواهد دید؟
۱۳۹۷ تیر ۴, دوشنبه
سنجش اعمال در نزد خداوند
۱۰ بنابراین ، شما به هیچ وجه حق ندارید از برادر خود ایراد بگیرید و یا با نظر تحقیر به او نگاه کنید. به یاد داشته باشید که هر یک از ما باید به تنهایی در مقابل تخت داوری خدا بایستیم تا او ما را داوری کند؛ ۱۱ زیرا خداوند در کتاب آسمانی فرموده است :”به حیات خود قسم که تمام مردم در مقابل من زانو زده ، به زبان خود مرا ستایش خواهند کرد.” ۱۲ بلی ، هر یک از ما باید به خدا حساب پس بدهیم .
مدت كوتاهي است كه به مسيح ايمان اورده ام حالا بايد چه كنم؟
1. شما باید مطمئن باشید که معنی نجات را درک کرده اید.
اول یوحنا 13:5 میگوید، "این را نوشتم به شما که به اسم پسر خدا ایما آورده اید تا بدانید که حیات جاودانی دارید، و تا به اسم پسر خدا ایما بیاورید." خدا می خواهد که ما مفهوم دقیق نجات را درک کنیم. او میخواه که ما خاطر جمع باشیم که نجات داریم. خوب است که به اختصار به چند نکته در بارۀ نجات اشاره کنیم:
الف) همۀ ما گناه کرده ایم. همۀ ما مرتکب اعمالی شده ایم که خدا از آنها خشنود نیست (رومیان 23:3).
ب) گناه در زندگی ما، ما را مُستحّق میکند تا، به وسیلۀ جدائی ابدی از خدا، مُجازات شویم (رومیان 23:6).
ج) عیسی مسیح بر روی صلیب مُرد تا مُجازاتی را که ما سزاوار آن بودیم ب خود بگیرد. (رومیان 8:5 ؛ دوم قرنتیان 21:5) قیام او از مردگان ثابت نمود که مرگ او برای پرداخت جریمۀ گناهان ما کافی و بَسَنده بود.
د) خدا آمرزش و نجات را به افرادی می بخشد که به مسیح ایمان آورند و مطمئن باشند که او با مرگ خویش جریمۀ گناهان آنان را پرداخت کرده است. (یوحنا 16:3 ؛ رومیان 1:5 ؛ رومیان 1:8)
این، در واقع، خلاصه ای از پیغام نجات میباشد! اگر ایمان خود را بر عیس مسیح به عنوان نجات دهنده نهاده اید، شما نجات یافته اید! در اینصورت همۀ گناهان شما آمرزیده شده اند، و خدا قول میدهد که هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت (رومیان 38:8-39 ؛ متی 20:28). بیاد داشته باشید که نجات شما در عیسی مسیح تضمین شده است. (یوحنا 28:10-29). اگر تنها به مسیح اعتماد کنید، شما میتوانید اطمینان داشته باشید که همۀ ابَدیّت را در آسمان نزد پسر خدا سپری خواهید کرد.
2. شما باید کلیسائی پیدا کنید که کتابمقدس را بطور صحیح تعلیم می دهد.
شما نباید فکر کنید که کلیسا فقط یک ساختمان است. کلیسا یعنی مردم. ای نکته بسیار مهم است که ایمانداران (در عیسی مسیح) با هم مشارکت داشت باشند. در واقع، این یکی از اهداف اولیۀ کلیسا می باشد. حال که شما ب مسیح ایمان آورده اید، ما شما را قویاً تشویق میکنیم که کلیسائی را پید کنید که تعالیمش بر اساس کتابمقدس است. با شبان آن کلیسا تماس بگیرید و او را از ایمان تازۀ خود در مسیح مطلع سازید.
دومین هدف کلیسا تعلیم کتابمقدس می باشد. از طریق کتابمقدس میتوانید یاد بگیرید که چگونه قوانین خدا را در زندگی خود به کار گیرید. درک کرد کتابمقدس کلیدی است به سوی یک زندگی مسیحی موفق و قدرتمند. در دو تیموتاؤس 16:3-17 می خوانیم، "تمامی کتب از الهام خداست و به جهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است؛ تا مرد خدا کامل و به جهت هر عمل نیکو آراسته شود."
سومین هدف کلیسا پرستش است. پرستش یعنی تشکر کردن از خدا برای هر آنچه برای ما انجام داده است. خـدا ما را نجات داده است. خـدا ما را دوس دارد. خـدا احتیاجات ما را رفع میکند. خـدا ما را هدایت و راهنمائی میکند خـدا قدوس، عادل، با محبت، رحیم، و پر از فیض می باشد. چگونه می توانیم از او تشکر نکنیم؟ در مکاشفه 11:4 اینطور می خوانیم: "مُستحّقی که جلال و اکرام و قوت را بیابی زیرا که تو همۀ موجودات را آفریده و محض ارادۀ تو بودند و آفریده شدند."
3. شما باید هر روز وقت مشخصی را برای تفکر و تمرکز بر خدا اختصاص دهید.
این خیلی مهم است که در طول روز مدتی را در مشارکت با خدا سپری کنیم بعضی از مردم این وقت را "رازگاهان" می نامند. دیگران آن را "وقف خداوند" می دانند چون در آن وقت ما خود را به خدا وقف میکنیم. برخی از مردم ترجیح می دهند صبح ها با خدا وقت بگذرانند، در حالی که دیگران دوست دارند شب ها به راز و نیاز او بپردازند. این مهم نیست که شما این وقت را چه می نامید و یا چه زمانی از روز را به آن اختصاص می دهید. آنچه مهم است این است که بطور مرتب، هر روز، با خدا وقت بگذرانید. ولی این وقت باید شامل چه بخش هائی باشد؟
الف) دعا. میتوان به سادگی گفت: "دعا یعنی گفتگو با خدا." این گفتگو د بارۀ مشکلات شما و همۀ آن چیزهائی است که برای شما مهم میباشند. از خدا بخواهید به شما حکمت بدهد و شما را هدایت کند. از او بطلبید تا برا احتیاجات شما تدارک ببیند. به او بگوئید که چقدر او را دوست دارید، و اینکه چقدر بابت آنچه برای شما کرده است و میکند متشکر هستید. دعا یعن همین!
ب) قرائت کتابمقدس. در کنار همۀ آنچه در کلیسا و سایر جلسات تعلی کتابمقدس یاد میگیرید، احتیاج دارید کتابمقدس را بطور شخصی مطالعه کنید. تمامی آنچه شما برای داشتن یک زندگی موفق مسیحی لازم دارید در کتابمقدس یافت می شود. کتابمقدس شما را هدایت میکند تا تصمیمات صحیح اتخاذ کنید، خواست خدا را تشخیص دهید، بفهمید چگونه دیگران را خدمت کنید، و چگونه از نظر روحانی رشد کنید. کتابمقدس کلام خداست اصولا، کتابمقدس کتاب راهنمای ماست تا طوری زندگی کنیم که هم باعث خشنودی خدا گردیم و هم خود، شخصاً ارضاء شده باشیم.
4. شما باید با افرادی که بتوانند شما را در رشد روحانی کمک کنند رابطه برقرار کنید.
در اول قرنتیان 33:15 می خوانیم: "فریفته مشوید، معاشرت بد اخلاق حَسَنه را فاسد می سازد." کتابمقدس حاوی اخطارهای زیادی در بارۀ اثراتی است که افراد بد میتوانند بر ما داشته باشند. گذراندن وقت با اشخاصی که درگی فعالیتهای گناه آلود هستند، می تواند ما را وسوسه کند تا ما نیز شریک هما گناهان شویم. در واقع افرادی که در اطراف ما هستند بر شخصیت ما اث مستقیمی بر جای می نهند. به همین دلیل خیلی مهم است که خود را با اشخاصی احاطه کنیم که خدا را دوست دارند و با سرسپردگی به او زندگی می کنند.
سعی کنید یک و یا دو نفر دوست پیدا کنید که میتوانند مُشوّق و کمک خوب برای شما باشند. به احتمال قوی در مشارکتهای کلیسائی با چنین افرادی آشنا خواهید شد. (عبرانیان 13:3 ؛ عبرانیان 24:10) از دوستان خود بخواهید تا بطور مُرّتب و جدّی در مورد رازگاهان، فعالیتها، و گام برداشتن شما با خدا شما را ارزیابی کنند . بدین طریق شما خود را مسئول و جوابگو خواهید دید. شما نیز همین قدم را برای آنان بردارید. این بدان معنا نیست که با سایر دوستان خود که هنوز عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده نپذیرفته اند قطع رابطه نمائید. در عین حالی که رابطۀ دوستانه و محبت آمیز خود را با آنان حفظ میکنید، به آنها نشان دهید که مسیح زندگی شما را عوض کرده است و اینکه شما دیگر نمیتوانید همۀ آن چیزهائی را که در گذشته می کردید دوباره انجام دهید. از خدا بخواهید تا به شما فرصت هائی عطا کند تا بتوانید در بارۀ عیسی مسیح با دوستان خود صحبت کنید.
5. شما باید تعمید بگیرید.
آنچه اکثر مردم در مورد تعمید باور دارند چیزی نیست جُز عقایدی آغشته ب سؤتفاهمات. کلمۀ "تعمید" به معنی "غوطه ور کردن در آب" می باشد. تعمی روشی کتابمقدسی است برای اعلام کردن ایمان و سرسپردگی خود به عیسی مسیح. عمل فرو رفتن در آب به منزلۀ مدفون شدن با مسیح، و بیرون آمدن از آب تصویری از قیام اوست. در تعمید، شما با مسیح می میرید، با او مدفون می شوید، و با او از مردگان قیام می کنید (رومیان 3:6–4)
تعمید شما را نجات نمی دهد، و به هیچ وجه گناهان شما را پاک نمی کند. اهمیت تعمید در این است که شما خدا را اطاعت کرده اید و ایمان و سرسپردگی خود را به نجات دهندۀ خود اعلام کرده اید. اگر برای تعمید گرفتن آمادگی دارید، باید با شبان یک کلیسا صحبت کنید.
خدا محبت است
اگر از من می پرسيدند كه كدام صفت خدا در زندگی ايمانداران پيروزی را به ارمغان می آورد ، می گفتم محبت خدا. كتاب مقدس می گويد ، "خدا محبت است". پولس رسول ايمانداران افسس را تشويق می كند كه در شناخت خدا رشد كنند، "تا مسيح به وساطت ايمان در دل های شما ساكن شود. و در محبت ريشه كرده و بنياد نهاده استطاعت يابيد كه با تمامی مقدسين ادراک كنيد كه عرض و طول و عمق و بلندی چيست. و عارف شويد به محبت مسيح كه فوق از معرفت است تا پر شويد تا تمامی پری خدا" ( افسسيان 17:3-19).
اگر می خواهيم ايماندارانی كامياب و سرزنده باشيم ، شناخت محبت خدا برای ما امری ضروری محسوب می گردد. سرودی قديمی اين گونه می گويد، " متحيرم. متحيرم كه كتاب عشق را چه كسی نگاشته است."
در واقع جواب اين سؤال دو هزار سال پيش داده شده است. خدا اين كتاب را نوشته است و اسم آن كتاب مقدس می باشد. اين كتاب نامه عاشقانه خدا به فرزندانش است و شخصيت اصلی آن، خالق و بانی محبتی كامل و شگفت انگيز است. او كسانی را محبت می نمود كه ديگران آنها را طرد كرده بودند. محبت او فوق از ادراک بود . او حتی كسانی را كه از او متنفر بودند محبت می نمود و افراد تنها ،مريض ،فقير، محتاج و طرد شده را دوست داشت. او اشخاصی را كه پر از خطا ، خشم ، تلخی،گناه و نفرت بودند محبت می نمود. دهها هزار كتاب در مورد محبت عظيمش نوشته شده است و مقالات بيشماری برای توصيف اين محبت عظيم به چاپ رسيده است.
محبت خدا كه در مسيح مكشوف گشته است آن قدر عظيم است كه پولس می خواست ايمانداران افسس به عرض ، طول ، عمق و بلندی آن پی برند و شخصاً به عظمت محبت مسيح واقف گردند. پولس می دانست كه رشد آنان در مسيح ، به شناخت آنها از اين محبت الهی بستگی دارد. ما نيز بايد به اين حقيقت واقف باشيم كه پيروزی در زندگی ايمانی به مقدار زياد به شناخت شخصی ما از محبت خدا بستگی دارد.
وقتی به مسيح ايمان آوردم محبت او مرا فرا گرفت . اين حقيقت كه خالق و حافظ جهان مرا دوست دارد مرا شگفت زده كرده بود و مخصوصاً اين كه محبتش نسبت به من بسيار عظيم بود . او آن قدر مرا محبت نمود تا اجازه داد پسر يگانه اش ، عيسی مجازات گناهان مرا به دوش گيرد. هيچ كس مرا آن گونه محبت نكرده بود. محبت او باعث شد كه من خبر خوش انجيل را به هر كس كه حاضر به شنيدن آن بود برسانم. در هر حال وقتی كه در ايمان و شناخت خدا رشد كردم، پی بردم كه قدر محبت او را ندانسته ام. با بديهی فرض كردن محبت خدا ، خود را از لحاظ روحانی خالی و شكست خورده يافتم. من به يک بيداری روحانی نياز داشتم.
به همين دليل است كه هر روز بايد از چشمه محبت خدا بياشامم. چشمه ای كه ابدی است و ابتدا و انتهايی ندارد. هر چه بيشتر از اين چشمه می آشامم، جريان آن شديدتر می گردد. هرچه بيشتر صعود می كنم محبت خدا مهيج تر می گردد. هر چه سختی ها و مشكلات بيشتر قد علم می كنند، شيرينی محبت او بيشتر نمايان می گردد. هر چه شناخت و آشنايی من نسبت به خدا وسيع تر می گردد، گرمی آغوش او را بيشتر احساس می كنم. هر چه بيشتر با او راه می روم، محبت او را بيشتر می بينم. محبت او نشاط آور است. جان مرا تازه كرده شادی مرا تجديد نموده، و روز مرا درخشان تر می كند. شايد به همين دليل مبشر بزرگ قرن نوزدهم ، دی ال مودی در يكی از ساختمان های معروف شيكاگو نوشته است ،" خدا محبت است". او می خواست هر كس كه از شيكاگو ديدار می كند و حتی تمام مردم دنيا بدانند كه خدايی هست كه ذات و طبيعتش محبت می باشد.
اگر می خواهيم ايماندارانی كامياب و سرزنده باشيم ، شناخت محبت خدا برای ما امری ضروری محسوب می گردد. سرودی قديمی اين گونه می گويد، " متحيرم. متحيرم كه كتاب عشق را چه كسی نگاشته است."
در واقع جواب اين سؤال دو هزار سال پيش داده شده است. خدا اين كتاب را نوشته است و اسم آن كتاب مقدس می باشد. اين كتاب نامه عاشقانه خدا به فرزندانش است و شخصيت اصلی آن، خالق و بانی محبتی كامل و شگفت انگيز است. او كسانی را محبت می نمود كه ديگران آنها را طرد كرده بودند. محبت او فوق از ادراک بود . او حتی كسانی را كه از او متنفر بودند محبت می نمود و افراد تنها ،مريض ،فقير، محتاج و طرد شده را دوست داشت. او اشخاصی را كه پر از خطا ، خشم ، تلخی،گناه و نفرت بودند محبت می نمود. دهها هزار كتاب در مورد محبت عظيمش نوشته شده است و مقالات بيشماری برای توصيف اين محبت عظيم به چاپ رسيده است.
محبت خدا كه در مسيح مكشوف گشته است آن قدر عظيم است كه پولس می خواست ايمانداران افسس به عرض ، طول ، عمق و بلندی آن پی برند و شخصاً به عظمت محبت مسيح واقف گردند. پولس می دانست كه رشد آنان در مسيح ، به شناخت آنها از اين محبت الهی بستگی دارد. ما نيز بايد به اين حقيقت واقف باشيم كه پيروزی در زندگی ايمانی به مقدار زياد به شناخت شخصی ما از محبت خدا بستگی دارد.
وقتی به مسيح ايمان آوردم محبت او مرا فرا گرفت . اين حقيقت كه خالق و حافظ جهان مرا دوست دارد مرا شگفت زده كرده بود و مخصوصاً اين كه محبتش نسبت به من بسيار عظيم بود . او آن قدر مرا محبت نمود تا اجازه داد پسر يگانه اش ، عيسی مجازات گناهان مرا به دوش گيرد. هيچ كس مرا آن گونه محبت نكرده بود. محبت او باعث شد كه من خبر خوش انجيل را به هر كس كه حاضر به شنيدن آن بود برسانم. در هر حال وقتی كه در ايمان و شناخت خدا رشد كردم، پی بردم كه قدر محبت او را ندانسته ام. با بديهی فرض كردن محبت خدا ، خود را از لحاظ روحانی خالی و شكست خورده يافتم. من به يک بيداری روحانی نياز داشتم.
به همين دليل است كه هر روز بايد از چشمه محبت خدا بياشامم. چشمه ای كه ابدی است و ابتدا و انتهايی ندارد. هر چه بيشتر از اين چشمه می آشامم، جريان آن شديدتر می گردد. هرچه بيشتر صعود می كنم محبت خدا مهيج تر می گردد. هر چه سختی ها و مشكلات بيشتر قد علم می كنند، شيرينی محبت او بيشتر نمايان می گردد. هر چه شناخت و آشنايی من نسبت به خدا وسيع تر می گردد، گرمی آغوش او را بيشتر احساس می كنم. هر چه بيشتر با او راه می روم، محبت او را بيشتر می بينم. محبت او نشاط آور است. جان مرا تازه كرده شادی مرا تجديد نموده، و روز مرا درخشان تر می كند. شايد به همين دليل مبشر بزرگ قرن نوزدهم ، دی ال مودی در يكی از ساختمان های معروف شيكاگو نوشته است ،" خدا محبت است". او می خواست هر كس كه از شيكاگو ديدار می كند و حتی تمام مردم دنيا بدانند كه خدايی هست كه ذات و طبيعتش محبت می باشد.
شش ساعت بر بالاي صليب
" ساعت نه صبح بود که او را مصلوب کردند...در ساعت سه بعد از ظهر... عیسی فریاد بلندی کشید و جان داد."
( انجیل مرقس 15 : 25 و 34 و 37 )
کی بود آخرین بار بدلیل اینکه هیچ گناه و جرمی مرتکب نشده بودید اما حق و امتیازات شما را تماما پایمال کرده بودند؛ آرام ماندید و هیچ زبان به شکایت نگشودید؟
تاریخ اسناد و نوشته هایی خونبار از انتقام مظلومان دارد!چقدر شاعر بزرگ فارس حافظ زیبا گفت که :"وای به روزی که گدائی غنی شود " . آنانی که روزی مظلوم واقعه گشتند ، به هر دلیل ،به محض اینکه قدرت را به دست گرفتند ،خوفناکترین انتقام خود را از کسانی که روزی آنان را تحت ستم داشتند به فجیع ترین وضع گرفته اند.بازگشت مسیحیانی که تا سیصد سال اول ،تحت شکنجه و آزار رومیها و بیگانگان دیگر قرار می گرفتند ،آنگاه که کنستانتین امپراطور روم، مسیحیت را تنها آئین رسمی سرزمین خود اعلام کرد و آزادی بیحد و اندازه ای که کلیسا به دست گرفت ،روزی که شکنجه شده، شکنجه گر شد به همان اندازه خونبار بوده که بازگشت حضرت محمد از مدینه به مکه.
من سوال خود را یکبار دیگر تکرار میکنم:کی بود آخرین بار که تحت ظلم و ستمی که مستحق آن نبودید قرار گرفتید اما نه زبان به شکایت گشودید و نه خیال انتقام در سر پروارندید و نه تنها این، بلکه به دشمنان و ستمگران و شکنجه گران خود نگاه کردید و از خدا خواستید که :خداوندا اینان را ببخش زیرا نمی دانند چه میکنند."
آیا فکر میکنید این یک افسانه و رویاست که شکنجه شده ،شکنجه گر خود را ببخشد؟
نه! این فکر را نکنید ما کسی را می شناسیم که این را گفت؛ درست در شش ساعت آخر عمر زیبا و پربار و کاملا بی گناه خود در دردناکترین نوع مرگی که تاکنون بشر بخاطر میاورد.و این شخص کسی نیست بجز تنها نجات دهندۀ ما عیسای مسیح.
با بررسی چهار انجیل معتبر و بجا مانده برای ما ( هر چهار انجیل نه انجیلی گوناگون و ضد و نقیض بلکه چهار قلم، چهار نگاه ، چهار فکر با چهار انسان متفاوت می باشد که یک رویداد مشترک یک واقعۀ انجام شده در بارۀ یک شخص ، یک زندگی ، بیان و رساندن یک پیغام کلی میباشد) به این نتیجه رسیدم که در پایان زندگی عیسای مسیح نجات دهندۀ ما همانطور که همه چیز با مهربانی و گذشت و بخشش و فروتنی آغاز شده بود ،همانطور نیز تمام شد.در اوایل انجیل میخوانیم که عیسای مسیح به شاگردانش می گوید :
" دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانیکه به شما جفا می رسانند دعا کنید."
(از متی 5 : 44 )
شاید از خود پرسیده ایم که آخر چطور چنین چیزی ممکن است؟ و یا وقتی که خواندیم :
" اگر کسی بر گونۀ راست تو سیلی میزند گونۀ دیگر خود را بطرف او بگردان." (متی 5 : 39 )
برای درون انتقام جو و کینه ورز ما این پیام پیامی نادرست مینمود! و به این باور بودیم که کسی قادر نیست آن را عملی کند!اما هر چه به پایان انجیل نزدیک میشدیم می دیدیم که گویندۀ آن جملات به گفته های خود عمل کرده و فقط حرف و شعار نداده و ما تمام آن را با پوست و گوشت خود لمس نمودیم.
در جریان مطالعات خود روزی به نتیجه ای بسیار شگفت انگیز دست یافتم که ارتباطی زنده با مبحث ما دارد . در خلال نوشته های انجیل مطلب بسیار جالبی توجه مرا به خود جلب نمود.آمدم شش ساعتی که عیسای مسیح در بالای صلیب بود تا جان بدهد را از هر چهار انجیل برداشته و کنار هم قرار دادم.دیدم که در این شش ساعتی که عیسای مسیح بر بالای صلیب بود او مجموعا هفت جمله بکار برد و وقتی که به این هفت جمله دقت کردم خود را در زیباترین و پر شکوه ترین پایان زندگی جسمانی یک انسان دیدم.انسانی که بر روی زمین آمد تا چنین پایانی پر شکوهی را نصیب همۀ ما کند.
بیایید تا با هم به این آخرین جملات مسیح در شش ساعتی که بر صلیب بود تا جان خود را برای پرداخت جریمۀ گناهان من و تو بدهد ،دقت کنیم.
(مرتب بودن جملات از دید بیان آن یک برداشت تقریبی می باشد.)
جملۀ اول : به نقل از انجیل به قلم لوقا ؛تازه لباسهای او را از تنش کنده بودند و با سه میخ بزرگ آهنین که باید وزن یک انسان را تحمل میکرد، دو تا روی کف دستهایش و یکی روی پاهایش کوبیدند و او را بر صلیب بلند کردند.آیا درد میخ ها را لمس میکنید؟ ( تصور کنید آخرین باری که میخی به کف پای شما رفته بود!) و این را هرگز فراموش نکنید آن انسان بالای صلیب با سه میخ آهنین بر استخوانهای خود ، هیچ اما هیچ گناه و جرمی را مرتکب نشده بود که لایق این درد جانکاه می بود و یا حتی گذرش از جلجتا باشد! دلیل تمام دردهای او ما بودیم.دلیل مصلوب شدنش گناهان ما بود.بخاطر ما ،او آن بالا رفته بود و بخاطر ما ،میخ ها را بر گوشت و استخوان خود پذیرفته بود.نه تنها بخاطر ما این مرگ خوفناک را پذیرفته بود اکنون بخاطر ما داشت توهین ها و بد دهنی ها را نیز تحمل میکرد.شما اگر بجای او بودید چه میکردید؟چه می گفتید؟..." عیسی گفت " ای پدر ، اینان را ببخش زیرا نمی دانند چه می کنند." ( لوقا 23 : 34 )
آیا فکر میکنید که مسیح این جمله را همینطوری گفت؟خیر.او این یادگار زندۀ بخشش دشمنان خود را در اوج درد و مرگ ، چون مشعل فروزانی به دست پیروان خود داد تا آنان نیز امروز به دستان ما بدهند.ببینید شاگرد مسیح را:
" وقتی استیفان را سنگسار میکردند او با فریاد گفت:" ای عیسی ،ای خداوند ،روح مرا بپذیر." سپس به زانو افتاد و با صدای بلند گفت :" خداوندا این گناه را به حساب ایشان نگذار ." این را گفت و جان سپرد." ( از نامۀ اعمال 7 : 59-60 )
جملۀ دوم : مجددا به نقل از انجیل لوقا : دو جنایتکاری که با مسیح مصلوب شده بودند در دردی شبیه درد عیسای مسیح بودند.دزد اولی با طعنه به او می گوید:" مگر تو مسیح نیستی ؟خودت و ما را نجات بده." میدانی چیست آدم بد طینت تا بمیرد بد طینت است!اما دزد دومی او را ملامت میکند " از خدا نمیترسی؟تو و او یکسان محکوم شده اید.در مورد ما منصفانه عمل شده ،چون ما به سزای اعمال خود میرسیم.اما این مرد هیچ خطایی نکرده است." و گفت: " ای عیسی ، وقتی به سلطنت خود رسیدی مرا بیاد داشته باش."( کمی اینجا تحمل کنید!شما دارید فشار و کشیده شدن تمامی وزن سنگین خود را بر سه تا میخ آهنین با دردی موحش تحمّل میکنید ،آخرین لحظات زندگی خود را می گذرانید.اینجا دیگر جایی برای رهایی شما نیست .اینجا آخر خط است.چه چیزی را به یاد خواهید داشت؟ چه چیزی را سعی خواهید کرد بیاد بیاورید؟مگر غیر از تالارهای درد!ستون های آهنین زجر! و عمق سیاه مرگ که پنجه های سرد اما زمخت و کریه اش هر لحظه به شما نزدیکتر می شود ؟ شما در آن لحظه اگر چنین جمله ای را بشنوید که :مرا بیاد داشته باش.چه جواب می دهید؟بی اعتنا؟ساکت؟ گنگ ؟نالۀ دردناک ؟در آن لحظه به چه چیز فکر میکنید؟آیا به غیر از فکر کردن به خودتان به دردهای خودتان ؟) "عیسی جواب داد :" خاطر جمع باش ،امروز با من در فردوس خواهی بود."
عیسای مسیح در آخرین لحظات زندگی خود حتی در اوج درد جانکاه خود که عقل و هوش که هیچ!سخاوت و بخشش را در خود ذوب می کند نیز از نجات دادن گناهکاری به زیباترین شیوه کوتاهی نکرد.
دزدی را (!)در بالای صلیب در آخرین دقیقه های عمر خود با خود به بهشت میبرد.او حتی در آخرین لحظۀ عمر زمینی خود از نجات دادن یکنفر کوتاهی نکرد.او که در تحمل درد صلیب بود.او که داشت جان از بدنش خارج میشد.نمی توانست ببیند که شخصی در آخرین فرصتی که خداوند به او داده تا حقیقت را اعتراف کند ،ان را بازگو کند اما مزدی نصیبش نگردد!مگر او به غیر از این به زمین آمده بود؟مگر او نیامده بود تا مرده گان را زنده ،کوران را بینا،و کران را شنوا سازد؟ آن دزد یکی از آنها بود.کاش مسیح را قبل از این ملاقات میکرد تا بتواند توبه کند .اما برای عیسای مسیح آن بهترین فرصت بود.زیرا او در آن بالا برای گناهان آن دو دزد نیز مصلوب شده بود! تا آنان نیز به توبه برسند و به او ایمان بیاورند.و آن دزد به آن نقطه رسید و مسیح آن را دریافت و او را با خود به بهشت برد.وه ! چه گذشتی!...وه ! چه محبتی!...وه! چه لحظه ای!...وه! چه صلیب شکوهمندی!
جملۀ سوم : به نقل از انجیل به قلم یوحنا،می خوانیم که عیسای مسیح از بالای صلیب به پایین نگاه کرد.مادرش، خواهرش مریم و مریم مجدلیه و تنها شاگردش یوحنا را دید(چرا فقط یوحنا؟ اگر بخاطر داشته باشید آن شبی که عیسای مسیح را در باغ جتسیمانی بازداشت کردند تمام شاگردان فرار کردند.از آن دوازده شاگرد ،یهودای اسخریوطی خود را بدلیل تسلیم کردن استادش به دشمنان با طناب خفه کرد و یازده شاگرد دیگر همه فرار کردند .در بارۀ یوحنا ،دو احتمال قویست،یا یوحنا آن شب دورادور مسیح را دنبال کرد و دورادور با مسیح ماند تا ساعتی که او را مصلوب کردند در آنجا حضور داشت .یا اینکه بعدا حوالی صبح زود ، زیرا میدانستند که اعدام او صبح زود انجام خواهد گرفت،به همراه مادر و خواهر مسیح و مریم مجدلیه از ترس شناسایی نشدن توسط سربازان و سران یهود در پوشاک بلند زنانه که مرسوم بود ،تا پای صلیب رفته بود.) که شاهد مصلوب شدنش بودند.چه زجر و چه خنجر سختی در پهلوی مریم ،مادر مسیح بود! و او داشت در اشک و آه جملۀ شمعون پیر را بیاد می آورد : "این کودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است و آیتی است که در رد کردن او افکار پنهانی عدۀ کثیری آشکار خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت." (لوقا 2 : 34-35 )در آن حال مسیح چه فکر میکرد؟شما اگر بودید چه فکر میکردید؟تاسف؟شرمنده گی؟شکست؟و خجالت از نگاه کردن به مادری که تو را زائیده بود؟آیا شما در آن زمانی که زجر سختی را بابت میخ ها که تمام سنگینی بدن شما را روی خود داشتند و بدن شما که به پایین کشیده می شد و شما خود را آویزان بر سه میخ می دیدید، حرفی برای گفتن داشتید؟چه حرفی را ممکن بود به مادرتان بزنید؟و به جوانی که تمام امید و رویاهای خود را به پای شما ریخته بود تا روزی شاید با شما بر اسرائیل حکومت کند اما اکنون شما را می دید که در حال جان دادن هستید و او جان دادن تمام آرزوها و امیدها و باور خود را می دید،شما چه حرفی برای گفتن به این جمع داشتید؟
" وقتی عیسی مادر خود را دید که پهلوی همان شاگردی که او را دوست میداشت ایستاده است ،به مادر خود گفت:" مادر،این پسر تو است." و بعد به شاگرد خود گفت:" و این مادر تو است." ( یوحنا 19 : 26-27 )
من شک ندارم که عین همین گفته در بارۀ مریم خواهر نا تنی مسیح و مریم مجدلیه صدق میکرد:" مریم ،این خواهر تست !" و بعد به مریم مجدلی نگاه میکرد و میگفت : " مریم ،این خواهر تست." اینجاست که مرزها در هم میریزید و دیگر نام و نسبت جایش را به محبت و همدردی با هر کسی وبا هر نام و هر نسبتی می دهد.اینجاست که
مهر و فیض و محبت مسیح حدود خود را از نسبت مادری و شاگردی به فرزندی و مادری ،خواهری و برادری گویی در یک بعد جهانی میدهد.دیگر نه رنگ ،نه نژاد و نه نسبت ها اهمیت دارد. ما یکی خواهیم شد در یک بدن ، یک پیمان ، یک نجات ، یک حیات جاودان ، یک رستگاری و یک ایمان ؛ یگانه خواهیم شد.
اما چقدر زیبا حتی مسیح در بالای صلیب به فکر نگرانی و غم های نزدیکان خود بود.او می دانست که آنها طاقت دوری او را نخواهند داشت.اما او به آنها گویی نگرشی تازه میدهد ،او گویی حتی در حال مرگ درس نمونه زیستن را به آنها میدهد.مسیح گویی به آنها می گوید:
" ببینید !من باید می رفتم .من به شما گفته بودم اما شما آن را نمی فهمیدید.حالا که اینجا هستم و در حال انجام ارادۀ خدایم هستم ،برای من گریه نکنید.مادر!فرزندت را میخواهی،یوحنا فرزند تست از او مراقبت کن همانطور که از من کردی.
یوحنا! استادت را میخواهی،ماموریتی بزرگتر به تو میدهم ،محبتی را که به تو دادم در این زن انجام بده و او را چون مادرت نگهداری کن."
جملۀ چهارم: در انجیل به قلم متی و مرقس جمله ای از دهان عیسای مسیح در بالای صلیب بیرون میاید که تاکنون پس از گذشت دوهزار سال ،سوالات و تفسیرهای زیادی را به خود اختصاص داده است.اما هیچکدام از مفسرین نتوانسته اند کاملا به جواب خود قانع باشند!و پاسخ خود را تقریبی می دانند.آن چه جمله ای بود که مسیح گفت؟
" از ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر تاریکی تمام زمین را فرا گرفت.نزدیک ساعت سه عیسی با صدای بلند فریاد کرد:" ایلی،ایلی، لما سبقتنی؟"یعنی :" خدای من،خدای من ،چرا مرا ترک کردی؟" (متی 27 : 45-46) و ( مرقس 15 : 34 )
یکبار دیگر عیسای مسیح که الوهیت خدایی داشت و تمام انجیل آن را با ایه های متعدد ثابت می کند ؛یکبار دیگر چهرۀ انسانی خود را به ما نشان میدهد.
چند بار شما در مخمصه و دشواری قرار گرفته اید و فکر کرده اید که " پس خدا کجاست تا بداد من برسد؟".خب!مسیح هم دقیقا همین احساس را داشت.بنظر من این فریاد مسیح نه به این دلیل بود که مسیح از خدا می پرسد که چرا او آنجاست؟ و چرا او را تنها گذاشته؟بنظر من مسیح داشت این را فریاد میزد که " خدایا من در درد و عذاب می سوزم ،لطفاً جانم را هر چه زودتر بگیر ،چرا مرا ترک کردی و جانم را نمی گیری؟" اما او می بایست آن جامی را که در باغ جتسیمانی از دست خدا گرفته بود تا جرعۀ آخرش بنوشد.این جام تلخ و زهر آگین را.تا شالوده و اساس معنای پرداخت کفاره یعنی پرداخت جریمۀ گناه به خدا کامل شود؛تا ما دیگر به خدا مقروض نباشیم ،تا بتوانیم با دلیری و بی شرمنده گی به حضور او بیاییم و او را
" ابا!" یعنی " پدر !" خطاب کنیم.و او این را بخوبی میدانست.
اگر مسیح بعد از گفتن این جمله جان میداد کمی همه چیز به زیر سوال میرفت.اما او با بیان این جمله مرگش را مهر و موم نکرد تا تمامی ماموریتش در آخرین لحظه به زیر تاریکی رود.که این نیز خود مجددا به عظمت مرگ او در بالای صلیب می افزاید.
جملۀ پنجم: به نقل از انجیل به قلم یوحنا ،کمی بعد از انکه به مادر و شاگردش ماموریتی جدید میدهد. و بعد از فریاد " ایلی ،ایلی،لما سبقتنی؟" گویی برمیگردد به چمبرۀ درد خود.آنجا که او بود و او.جایی که هیچکس نمی خواست انجا باشد.حداقل نه بی گناه ! اما او بی گناه بود و آنجا بود.مگر نه اینکه او برای امروز و برای چنین ساعتی پا به دنیا گذاشته بود؟او که انسان بود و از رحم زنی که اکنون در پای صلیبش او را با چشمانی اشکبار می نگریست ،بدنیا آمده بود.به جایی که متعلق به آن نبود.اما ملحق به آن شد تا ژرفتر ین و پر فیض ترین ارادۀ خدای خود را یکبار آن هم برای همیشه تمام کند.آری او خدا بود.چهرۀ ندیدۀ خدا.هر چه که تو میخواستی از خدا بدانی کافی بود تا او را بیابی و او را بشناسی.اما برای اینکه با ما شود و از ما شود تا ما را درک کند و نیاز ما را با پوست و گوشت خود ببیند ،برای اینکه بعد از پایان ماموریتش در بالای صلیب به ما بتواند توان پیروزی بر وسوسه های انسانی ما را بدهد پس باید انسان می شد.و شد. و چون انسان نیاز داشت تا سوزش درد و ریزش عرقهای شور بدن را در تابش داغ آفتاب تحمل کند.پس بعد از اینکه فریاد میزند:" ایلی،ایلی،سبقتنی؟" "خدایا ، خدایا چرا مرا ترک کردی؟ " گویا برمیگردد بر دردی که باید تحمل میکرد و او این را بخوبی میدانست.
" بعد از آن وقتی عیسی دید که همه چیز انجام شده است.گفت : " تشنه ام "
جملۀ ششم: در اوج درد چه کسی را تنها با خود می بینیم تا خود را به او بسپاریم؟چه کسی را نام میبریم تا تمام خود را ،تمام وجود خود را به دستان او دهیم و حاضر باشیم تا او ما را به آنجایی که خود میخواهد ببرد؟ما خود را به دست چه کسی می سپاریم تا هر آنچه که او برای ما در نظر دارد انجام دهد؟اعتماد خالص و بی ریای ما به کیست؟ایا شما کسی را دارید که تمام خود را ،روح خود را به او
بسپارید ؟بی سوالی،بی پرسشی،بی شکی که به کجا میروید ؟
به نقل از انجیل به قلم لوقا می خوانیم که درست در همان حوالی ساعت سه بعد از ظهر که مسیح داشت جان میداد او با فریاد بلندی گفت:
" ای پدر ، روح خود را به تو تسلیم میکنم."
یادتان میاید که گفتیم جملۀ مسیح :" خدای من چرا مرا ترک کردی؟" دلیل بر رو گردانی و انکار به وجود خدا از طرف مسیح نبود. فقط اعتراف به دردی بود که او داشت تحمل میکرد.الان که این جمله را میخوانیم درک میکنیم که هنوز ارتباطی زنده و یگانه بین پسر و پدر وجود دارد و هنوز پسر وجود پدر را درک میکند.هنوز او، او را میبیند و می خواهد که خود را ،روح خود را به دستان او بسپارد.چه اعتماد عظیمی در این اوج سیاهی و درد!چه پناهگاه مطمئنی!اگر تو از من خواستی تا برای انجام ارادۀ تو مصلوب شوم ،من میدانم که بیهوده نبوده است.و من میدانم که در نزد تو جای دارم." حتی اگر از درۀ تاریک مرگ نیز عبور کنم هرگز نمی هراسم."
من میدانم آنچه را که تو از من خواستی با شوق و میلی بی نظیر آن را انجام داده ام و خواست و ارادۀ تو را برآورده ام و به کمال رسانده ام.پس مسیح آخرین جملۀ خود را در بالای صلیب بیان نمود.و با بیان آن نه تنها مرگ خود را مهر و موم کرد بلکه نقشه و ارادۀ خدا را نیز همینطور.
جملۀ هفتم: به نقل از انجیل به قلم یوحنا آخرین جمله از دهان عیسای مسیح خارج میشود و همه چیز را از آن زمان تا الان برای ما و دنیا مهر و موم میکند. " وقتی عیسی به شراب لب زد گفت: " تمام شد."بعد سر بزیر افکنده جان سپرد." ( انجیل یوحنا 19 : 30 )
وقتی عیسای مسیح گفت : " تمام شد." در واقع گویا او گفت " تمام وعده ها ،تمام شریعت، تمام قوانین، تمام راه رستگاری،تمام آن راهی که به خدا میرسد،تمام تفسیرهای خداشناسی،تمام آمدن پیامبری دیگر از هر قوم و هر سرزمینی،تمام آمدن دینی جدید، تمام نیاز انسان به فرستادۀ دیگر از طرف خدا:
" تمام شد."
یعنی :
" تمام بدهی پرداخت شد.
" ماموریت انجام شد.من آخرین بودم.و آخرین می مانم.در پی آمدن پیامبر دیگری نباشید.تمام شد."
دوست من که تا به اینجا آمده ای:
تمامی هفت جملۀ پر معنا و عظیم عیسی مسیح که در بالای صلیب گفته شد ،ثابت کنندۀ مهر و محبت جاودانۀ اوست.محبتی که تنها در حرف نماند بلکه تا پای مرگ عمل کرد.حتی پنجه های مرگ نتوانست این پاکی و خلوص را از ان بگیرد.حتی بر بالای صلیب.
او بر بالای صلیب با بخشش دشمنان خود دردش را آغاز نمود، بخاطر ما.
او بر بالای صلیب تمامی آنچه را که من و تو نیاز داریم تا خدا را بشناسم و پاک و مقدس بمانیم را با آخرین جمله ای که بیان نمود پایان رساند و به زندگی خود در این دنیا خاتمه داد.او گفت : " تمام شد." بخاطر ما.
خدا را سپاس می گوییم که همین مسیح بعد از مردن بر بالای صلیب برای همیشه مدفون نماند تا ما امروز به فرستاده و پیامبری مرده اقتداء کنیم.
اشک های خود را پاک کن مریم!اشک های خود را پاک کن یوحنا!او بعد از سه روز زنده میشود و پیروزمند صلیب میگردد تا همین پیروزی بر مرگ و ترس از مرگ را نصیب شما کند.آمین.
اشتراک در:
پستها (Atom)