سوالی که هر مسیحی باید قطعا تا قبل از مرگ خود پاسخ بدهد!
بر خلاف آنچه از اسلام یاد گرفتهایم و به ما گفته بودند پس از مرگ فرشتههایی آمده و از ما سوالاتی چند میپرسند تا ما را آماده برای رفتن به بهشت کنند! من اینجا بر طبق کتابقدس میگویم، این سوال عیسای مسیح از من و تو مسیحی نه بعد از اینکه مردیم و روبروی عیسی قرار گرفتیم...نه!هرگز! بلکه اینجا قبل از اینکه بمیریم باید به آن پاسخ داده شود. خیلیها هنوز از اهمیت بنیادین این سوال و پاسخ به آن غافل هستند و آن را الهیات و فلسفه میدانند، فکر میکنند حتما باید به دانشگاه مسیحی رفت تا بتوان به آن پاسخ داد! حاشا!
ما از گذشتۀ اسلام به مسیح ایمان آورده ایم. برای ما مسیح کسی نبود بجز یکی از پنج پیامبر اعظم اسلام. برای خیلی از ماها حتی مسیح زیاد مطرح نبود، آنقدر دین اسلام و پیامبرهای آن با خود زندگی و داستان و مرثیه و حدیث داشتند که 365 روز ترا میتوانست تماما پر کند! کمااینکه به مدت هزار و چهار صد تمام جان امت اسلام را پرکرده است! از میان این همه احادیث و روضه و دعا خوانی و داستان و نقل قول هنوز کاملا بیرون نیامده بودیم که در مسیر زندگی خود، بنا به نقشه و طرح الهی خدا به نام عیسای مسیح برخوردیم؛ بنا به دلایل متعدد و چند( قصد ندارم نام ببرم، اما میدانم هیچ کس و هیچ چیز و هیچ بشری بدون اراده و نقشه خدا که از قبل تعیین شده است، حتی یک موی سر خودش را نمیتواند سفید کند!) به او ایمان آوردیم. چشمان خود را باز کردیم و در جمع کلیسایی بودیم. یک روز چشمان خود را باز کردیم دیدیم داریم به عیسی فکر میکنیم، بیشتر از تمام طول عمر خودمان که مسلمان بودیم! و وقتی انجیل او را خواندیم برای ما بسیار عجیب بنظر میرسید که چقدر هیچی از او نمیدانستیم!! ما در مسیر زندگی خود بودیم، مانند تمام انسانهای دیگر. به دنبال یک لقمه نان، پر کردن شکم فرزندان، پرداخت قبض های خانه، رتق و فتق امور زندگی! زنداری و شوهرداری! شلوغی زندگی! و شلوغی فکر! و درست در همین شلوغی بود که عیسای مسیح از شاگردان خود پرسید: " مردم مرا که پسر انسانم چه شخصی میگویند؟"( متی 16: 13 ) ما که از دین اسلام آمده ایم، بی شک بلافاصله پاسخ میدادیم: " خداوندا مردم ترا یک پیامبر اولاالعزم میدانند و بعضی دیگر ترا روح الله و بعضی کلام الله و قریب به اتفاق ترا عیسی بن مریم میخوانند. و ما ترا عیسی جون! مسیح من! میگوییم!" تمام این پاسخ ها به نوع خود درست است، اما آیا پاسخ مد نظر عیسای مسیح است؟ اگر بود، او سوال خود را رو به شاگردان خود تکرار نمیکرد و امروز از تک تک ما که از دین اسلام به او ایمان آورده ایم:" شما مرا که میدانید؟" این سوال نه از مردم، نه از یهودیان و مسلمانان و بوداییها و کمونیستها و بهایی ها و خانقاییها میباشد. بلکه مستقیم از تک تک ما که خود را مسیحی میدانیم و به کلیسا میاییم و دعا میکنیم و صلیب به گردن میاندازیم و کتابقمدس را زیر بغل میزنیم و...ایماندار مسیحی ممکن است نتواند به سوالات زیادی در مسیحیت و الهیات کتابمقدسی پاسخ بدهد، اما باید بتواند به این سوال پاسخ بدهد، باید!
این سوال پیش روی هر ایماندار تازه و قدیمی به بلندای آسمان ایستاده است و یک پاسخ و تنها یک پاسخ کامل و جامع بیشتری ندارد:" تویی مسیح پسر خدای زنده." ( متی 16: 16 ) یعنی تو خداوندی. یعنی تو در ذات و الوهیت مانند خدا هستی. و تا نتوانیم به آن با تمام دل و جان و روح خود این پاسخ را بدهیم، هرگز نباید انتظار داشته باشیم وقتی داماد آمد، ما بتوانیم با او برویم. زیرا کتابمقدس به ما نشان داده است که تمام آنهایی که به این سوال پاسخ پطرس را دادند، آن هم از ته دل، با تمام وجود، همواره بیدار ماندند، از روح پر شدند، تولد تازه را بدست آوردند، همواره درخشیدند، همواره به رغم لغزش ها با یاری گرفتن از فیض بیکران خداوند پیش رفتند زیرا اساس ایمان آنها بر صخرۀ اعتراف آنها به خداوندی عیسای مسیح بنا شده بود. در حقیقت بر همین صخره عظیم اعتراف پطرس رسول بود که عیسای مسیح کلیسای خود را بنا نمود؛ کلیسایی که حتی دروازه های جهنم قادر به پیروز شدن بر آن نیستند.
آیا شما به این سوال پاسخ داده اید؟ زیرا پاسخ به این سوال و زیستن بر باور آن، راه بهشت را برای ما تضمین میکند. پس هر مسیحی باید تا قبل از مرگ خود به این سوال پاسخ بدهد. ای مسیحی که از دین و شریعت اسلام ازاد شده و امروز در خانوادۀ او هستی ایا به این سوال پاسخ دادهایی؟ اگر نه! امروز با شمعون پسر یونا همصدا شو و این اعتراف نیکو را بکن. تا جانت در آرامش جاودانی ماوا گرفته و بر کوه نبو بر قلۀ فسجه ایستاده و سرزمین موعود را نظاره کنی که از آن تست! و اگر نه موسی هم که باشی، اجازۀ ورود به آنجا را نخواهی داشت!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر