۱۳۹۷ دی ۷, جمعه

ايمان مسيحي

هر زمان که صحبت از مسیحیت می شد من آنرا رد می کردم و بر علیه ایمان مسیحی استدلالاتی می آوردم . من از بحث با مسیحیان لذت می بردم و هر بار فکر می کردم که به پیروزی بزرگی رسیده ام .
من انتقاداتی از ایمان به مسیح داشتم و در گفته هایم سعی می کردم تمام مسیحیت را بی اعتبار سازم و در گفته هایم ثابت کنم که خدای زنده (عیسی مسیح )وجود ندارد.نمی توانستم درک کنم چگونه چیزی که دو هزار سال پیش اتفاق افتاده ؛ به زندگی امروز من می تواند مربوط شود.البته شاید این اشتباه دوستان مسیحی من بود که سعی می کردند با بحث کردن مرا قانع کنند.الان که به عقب نگاه می کنم؛ می بینم که مقداری هم تقصیر خودم بود؛ زیرا من هیچوقت واقعا به گفته های آنان گوش نکرده بودم و فقط سعی در مجادله داشتم و چیز زیادی راجع به ایمان مسیحی نمی دانستم و دانش بسیار کمی داشتم .
 همانطور که هستند بسیاری که هنوز درباره عیسی مسیح ؛ کارهای او و برکاتش در زندگی چیزی نمی دانند.
یکی از دلایل ندانستن ؛ محدود بودن می باشد. محدودیت مرزی ؛ محدودیت فکری.وقتی ما محدود می شویم هر چه به ما گفته می شود را باور می کنیم. باور میکنیم که برای ارتباط با خدا سر ساعت مشخص،به یک جهت مشخص؛ 17 بار نشست وبرخاست کنیم. باور می کنیم که به نام دین و انتشار آن دست به هر کاری بزنیم .این باورها تبدیل به اعتقادمان می شودو اعتقادات ؛  به ما دیکته می کنند که چگونه باید رفتار کنیم و اینجاست که صادقانه اشتباه می کنیم؛ خدای خود را گم می کنیم و قبله خواسته هایمان را اشتباه می ایستیم.
من قبلا فکر میکردم انسان با خدا و خوبی هستم؛ اما وقتی شروع کردم به دیدن زندگی خود در پرتو عیسی مسیح؛ پی بردم که چقدر در اشتباه بوده ام.
انسان آفریده شده تا در ارتباط با خدا زندگی کند؛ بدون این ارتباط همیشه یک کمبود یا گرسنگی روحی وجود خواهد داشت. در ضمن این ارتباط باید با یک خدای زنده برقرار شود . وقتی یکبار رابطه درست با خدا را تجربه می کنیم ، هدف و مفهوم زندگی برایمان روشن تر می شود. چیزهایی می بینیم که هیچگاه ندیده بودیم، زندگی برایمان هدفمند می شود، هر چند که در این راه سختی زیادی داشته باشیم . زیرا عیسی مسیح هرگز به کسی زندگی راحتی را وعده نداده؛ اما وعده داد که حیات ابدی به انسان ارزانی دارد.

مسیحی بودن کار بسیار سختی است. مخصوصا برای کسانیکه مسلمان بوده اند؛ چون این یک طغیان واقعی است.اما همواره باید به یاد داشته باشیم که عیسی مسیح (راه ؛ راستی وحیات) است.


اعتقادنامه مسيحي

ما ايمان داريم به يک خدا / پدر قادر مطلق/ خالق آسمان و زمين و همه چيزهاي ديدني

خداوند. عيسي مسيح/ پسر يگانه خدا/ به مولود از پدر پيش از خلقت جهان/ نور

از نور/ خداي حقيقي از خداي حقيقي/ مولود

و نه خلق شده / هم ذات با پدر. توسط او همه موجودات خلق شده / به خاطر ما انسانها

و براي نجات ما / وي از آسمان نزول کرد و از روح القدس

و مريم باکره جسم گرديد و انسان شد. 
در دوران حکمراني پنطيوس پيلاطوس به خاطر ما مصلوب شد/ رنج کشيد و دفن شد.

در روز سوم/ بر حسب کتب مقدس‏/ از مردگان قيام کرد و به آسمانها صعود نمود.

وي بر دست راست پدر نشسته است و مجددا با جلال ظهور خواهد کرد تا زندگان و مردگان را داوري کند. ملکوت او را انتهايي نيست

و ايمان داريم به روح القدس/ خداوند و حيات بخش صادر شده از پدر‏ و پسر. در کنار پدر و پسر/ او بايد پرستيده و تجليل شود. او توسط انبيا سخن گفته
است؛ و ايمان داريم به يک 
کليساي جامع که کليساي رسولان است. براي آمرزش گناهان به يک تعميد معترفيم. ما منتظر قيام مردگان و حياتي که در جهان آينده خواهد آمد هستيم
آمين



يك مسيحي چگونه ميتواند ببخشد

برای همه این پیش آمده است که کسی به او خطا کرده و یا او را ناراحت کرده باشد. مسیحیان در مواقعی که به آنها جفا می شود ، چطور باید برخورد کنند؟ براساس کتاب مقدس ما باید ببخشیم. افسسیان 4 : 32 می گوید، "با یکدیگر مهربان باشید و رحیم و همدیگر را عفو نمایید چنانکه خدا در مسیح شما را هم آمرزیده است". به همین نحو، کولسیان 3: 13 می گوید، "متحمل یکدیگر شده همدیگر را عفو کنید هر گاه بر دیگری ادعایی داشته باشید. چنانکه مسیح شما را آمرزید شما نیز چنین کنید." کلید هر دو قسمت در این است که همانطوری که خدا ما را بخشیده است، ما هم باید دیگران را ببخشیم. چرا می بخشیم؟ چون ما هم بخشیده شده ایم! آنهایی که مسیحی نیستند، بوسیله خدا بخشیده نشده اند، پس نه قدرت بخشیدن و نه تمایلی به آن دارند.

بخشش آسان بود اگر فقط آنرا در مورد کسانی انجام می دادیم که پشیمان بودند و از کارشان توبه می کردند. کتاب مقدس به ما می گوید که ما باید کسانی را که به ما گناه کرده اند بدون شرط ببخشیم. اگر از بخشیدن واقعی خودداری کنیم، تلخی و عصبانیت، نشان می دهیم که هیچکدام نشانه یک مسیحی حقیقی نیست. در دعای ربانی، ما از خدا می خواهیم که گناهان ما را ببخشد چنانکه ما هم کسانی را که به ما گناه کرده اند بخشیده ایم (متی 6: 12). عیسی مسیح در متی 6: 14-15 گفت "زیرا هر گاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانی شما، شما را نیز خواهد آمرزید. اما اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید پدر شما هم تقصیر های شما را نخواهد آمرزید." متی 6: 14-15 این معنی را می دهد که مردمی که دیگران را نمی بخشند، خودشان واقعا بخشش خدا را نچشیده اند.

وقتی ما از یکی از فرمان های خدا سرپیچی می کنیم، یعنی به او گناه می کنیم. وقتی به کسی گناه می کنیم، نه تنها به او گناه کرده ایم، بلکه به خدا هم گناه کرده ایم. وقتی ما می خواهیم خدا همه گناهان ما را ببخشد، پس باید این را متوجه باشیم که حق نداریم این فیض را از دیگران بگیریم. ما قطعا بر علیه خدا بیش از آنچه کسی بتواند به ما گناه کند، گناه کرده ایم. اگر خدا ما را اینهمه می بخشد، چطور می توانیم از بخشیدن دیگران خودداری کنیم؟ مثالی که عیسی مسیح در متی 18: 23-35 گفت نمونه پرقدرتی از این حقیقت است. خدا وعده می دهد که وقتی پیش او می آییم و از او بخشش می طلبیم، او ما را به سخاوتمندی می بخشد (1 یوحنا 1: 9). بخششی که ما نسبت به دیگران داریم هم باید همینطور نامحدود باشد (لوقا 17: 3-4). خداوندا کمک کن که ما هم قدرت بخشش داشته باشیم.

عشاء رباني

روز اول عید فطیر که یهودیان نان های فطیر را از خانه های خود دور می کردند رسید .شاگردان پرسیدند شام را کجا بخوریم؟
عیسی در جواب گفت :" به شهر نزد فلان شخص رفته و بگوئید وقت من رسیده است ، من وشاگردانم در منزل شما شام مخصوص عید را خواهیم خورد." شاگردان اطاعت کردند وشام را در آنجا حاضر نمودند.(متی 26 :18)
درهنگام خوردن شام عیسی به شاگردان گفت یکی از شما به من خیانت می کند.همه سخت از این سخن غمگین شدند؛ هریک با اندوه پرسیدند :"آیا من اینکار را خواهم کرد؟"او جواب داد :" آنکه دستش را اول با من بسوی بشقاب دراز کرد ؛ همان کسی است که به من خیانت میکند."
هنگام شام ، عیسی یک تکه نان برداشت و شکر نمود و آنرا تکه تکه کرد وبه شاگردان داد وفرمود :"بگیرید وبخورید ؛ این بدن من است ."پس جام را برداشت و شکر کرد و به آنها فرمود :" هریک از شما از این جام بنوشد چون خون من است که با آن پیمان جدید را مهر می کنم.خون من ریخته شود تا گناهان بسیاری بخشیده شود. من دیگر از این انگور نخواهم نوشید تا روزی که با شما در ملکوت پدر بنوشم." بعد از آن سرود مخصوص عید را خواندند و به سوی کوه زیتون رفتند. (متی 26)
(هر زمان که این نان و شراب را می خورید و می نوشید این حقیقت را اعلام میدارید که مسیح برای نجات شما ، جان خود را فدا کرده است ، پس تا زمان بازگشت خداوند این آئین را نگه دارید. اگر کسی به طور ناشایست از این نان بخورد و از این پیاله بنوشد، به بدن و خون خداوندمان عیسی مسیح بی احترامی کرده و نسبت به آن مرتکب گناه شده است.به همین دلیل شخص قبل از شرکت در این آیین باید با دقت خود را امتحان کند و ببیند آیا شایستگی برای شرکت در آن را دارد یا نه.) (اول قرنتیان 29_11)
توسط خون عیسی ، عهدی جدید بین انسان وخدا منعقد شد.




عشای ربانی در دید یک فرد مسیحی؛ یکی ازدو کاری است که بعنوان یک مسیحی ملزم به اجرای آن می باشد .تعمید و عشاء ربانی. این دو تنها دستورات عیسی مسیح به کسانی است که مسیح قلب آنان را لمس نموده است .این مراسم با نان و شراب برگزار میگردد .ما مسیحیان وقتی در این مراسم شرکت می کنیم باور داریم همانطور که عهد خدا با قوم یهودتوسط قربانیها بر کوه سینا استوار گردید به همان ترتیب رابطه بین انسان وخدا بوسیله خون مسیح در عهد جدید استوار شد.هنگامیکه ما درشام خداوند شرکت می جوییم به طریقی در مرگ و حیات او شریک می شویم .هنگامیکه نان را می خوریم و عصاره انگور را می نوشیم، به طریقی منحصر به فرد ،توسط ایمان ،با مسیح متحد می شویم . بسیاری از مسیحیان اعتقاد دارند وقتی در نان و شراب شریک می شویم، از برکاتی که از مرگ و قیام مسیح ناشی می گردد به شکلی تازه برخوردار می گردیم.یعنی بار دیگر آمرزش گناهان و پاک شدن از آنها و حیات نوین را تجربه میکنیم.
تنها ایمانداران می توانند در شام خداوند شرکت نمایند . پیش از خوردن نان و عصاره انگور شخص باید از تمامی گناهانی که ازآنها آگاه است توبه نمایدو در اطاعت از عیسی مسیح زندگی کند.در واقع پیش از شرکت در شام خداوند ؛هر ایماندار باید با جدیت خویشتن را تفتیش نماید.

دعا در مسيحيت

همه ما ایمانداران زمانی را در زندگی روزمره باید به دعا کردن اختصاص دهیم.زمانیکه شروع به دعا میکنیم ابتدا باید خداوند را به خاطر تمام محبتهایی که بعنوان فرزندان خویش به ما داشته است ؛ شکرگوییم و بعد خواسته هایمان را به پدر مهربان بازگو کنیم.
زمانیکه دعاهای ما بر حسب اراده خداوند باشد و هیچ گونه مردم آزاری در آن نباشد خدا جواب می دهد واز این بابت خدا را شکر میکنیم که پدر آسمانی دعاهای ما را تا جایی که باعث دوری ما از خدا نباشد و آسیبی به ما ودیگران نرسانند برآورده می سازد.این پدر مهربان ازتمام خواسته های ما آگاه است.
اما همیشه اینطور به نظر نمی رسد و ما دچار تردید می شویم. ما در زندگی به مشکلاتی بر میخوریم که بر زندگی روحانی ما مسیحیان هم تاثیر می گذارد.زمانیکه احساس می کنیم هیچ چیز درست نمی شود در بیایان بی آب و علف قرار گرفته ایم بر اساس باورهایمان خدا را صدا میزنیم اما خدا نمی شنود درمانده می شویم ...پس کجایی؟ خداوندم چرا نیستی؟ اکنون نیاز به کمکت دارم...اما بی فایده است.شما از صمیم قلب صدا میزنید ولی صدایی از جانب او شنیده نمی شنوید ، احساس می کنید که صدایتان از سقف بالاتر نمی رود و اگر در ایمانتان رشد نکرده باشید دچار شک و تردید در باورهایتان می شوید.ولی این را بدانید که خداوند برای اینکه فرزندانش به رشد روحانی برسند آنها را در بیابان زندگی قرار می دهد .او نیازهای اولیه را برطرف می کند و می گذارد که فرزندان برگزیده در این بیابان به رشد روحانی برسند.
زمانیکه شما در سختی قرار می گیرید ایمانتان سنجیده می شود و اگر به باور قلبی رسیده باشید که خداوند همراهتان می باشد؛ اینگونه است که وارد ملکوت خداوند می شوید.زمانیکه عیسی مسیح بوسیله یحیی تعمید شد برای تحکیم این ایمان چهل روز در بیابان روزه گرفت و بارها توسط شیطان مورد حمله قرار گرفت ، اما هر بار بخاطر اینکه روح خدا درونش قرار داشت از وسوسه ها دورنگه داشته شد .او به شاگردانش اینچنین دعا کردن را آموخت :
" ای پدر
نام تو گرامی باد
ملکوت تو برقرار باد
نان مورد نیاز ما را 
هر روز به ما ارزانی فرما
گناهان ما را ببخش
چنانکه ما نیز آنانی را که به ما خطا کرده اند را می بخشیم
ما را از وسوسه شیطان دور نگه دار."
زمانیکه ما به مسیح ایمان می آوریم شکل عوض می کنیم و شکل مسیح می شویم.در این زندگی اگر شکست بخوریم همیشه برایمان جای برگشت هست ..فقط باید طلب کنید..وزمانیکه اشتباهی میکنید باید با فروتنی کامل به خداوند اقرار کنید.این پدر مهربان سریع می بخشد وبه شما برکت می دهد.زمانیکه دعا می کنید ، در نام عیسی مسیح دعا کنید و بدانید که نامش معجزه می کند.


۱۳۹۷ آذر ۲۹, پنجشنبه

عيسي مسيح

برادر / خواهر عزیز
عیسی مسیح، خداوند و نجات دهنده جهان بر در قلب تو مطابق کلامش در کتاب مکاشفه ایستاده است و در را می کوبد تا وارد قلب و زندگیت بشود. گشودن در قلبت به روی عیسی مسیح با برداشتن قدم ایمان در دعا انجام می پذیرد.
دعا گفتگوی ساده تو با خداست. او تو را می شناسد. حالت قلبی و بی ریا بودن تو برای او بسیار مهم است. می توانی دعای زیر را تکرار کنی:
” پدر آسمانی، خالق آسمان و زمین در حضور تو اعتراف می کنم که گناهکارم و از گناه خود توبه می کنم و ایمان دارم که عیسی مسیح بخاطر گناهان من بر روی صلیب جان داد و سه روز پس از مرگ زنده شد و او پسر خدا و خداوند من است. می خواهم که بر قلب من سلطنت کنی و گناهان مرا ببخشی و سکان زندگی مرا به دست خود بگیری. این دعا را به نام عیسی مسیح خداوند کردم. آمین “
با دعای فوق عیسی مسیح طبق وعده اش وارد زندگی شما می شود. اگر این دعا را انجام دادید حتما دگمه آمین را کلیک کنید تا به عنوان یک نو ایمان مسیحی با حقایق الهی صفحه بعد آشنا شوید.

نتیجه تصویری برای عکس عیسی مسیح

نتیجه تصویری برای عکس عیسی

تأملی در زمینه موعظه بالای کوه
بخش چهاردهم: هدف زندگی مسیحی

 

فرمانروایی خدا، نه امنیت مادی (متی ۶:‏۱۹-۳۴)

در شماره گذشته، بررسی فصل ششم را آغاز کردیم و دیدیم که یک مسیحی باید وظایف دینی خود را به دور از تظاهر و خودنمایی انجام دهد، وظایفی نظیر صدقه دادن، دعا کردن و روزه گرفتن. در این شماره، با نگاهی به آیات ۱۹ تا ۳۴ فصل ششم، خواهیم دید که یک مسیحی چه نوع هدفی باید برای زندگی خود داشته باشد.
جای تأسف است که به‌علت کمبود جا، قادر به درج شکل کامل مقاله نیستیم و فقط می‌توانیم خلاصه‌ای از آن را ارائه دهیم. به امید خدا، در آینده شکل کامل این مجموعه از مقالات در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت. لذا جهت صرفه‌جویی در فضا، از ذکر آیات اجتناب کرده‌ایم. استدعا داریم حتماً آیات ذکر شده را از کتاب مقدس بخوانید.
در نیمه نخست فصل ششم انجیل متی (۱-۱۸)، عیسی به تشریح زندگی خصوصی فرد مسیحی "در نهان" می‌پردازد (صدقه دادن، دعا کردن و روزه گرفتن)‌، در نیمه دوم (۱۹-۳۴) او به امور و مسائل ما در این جهان می‌پردازد (مسئله پول، دارایی، خوراک، پوشاک و هدف زندگی ما).
در این هر دو ساحت و قلمرو، همان دعوت و فراخوان مصرانه عیسی باز به گوش می‌رسد، فراخوان به متفاوت بودن با فرهنگ عامه: متفاوت با ریاکاری مذهبیون آیات (۱-۱۸) و اینک متفاوت با ماتریالیسم غیرمذهبیون (۱۹-۳۴). گرچه در آغاز فصل، فریسیان مد نظر عیسی بودند، اینک در این‌جا او ما را امر می‌کند که از نظام ارزشی "امت‌ها" دست بشوییم.
اما چگونه می‌توان دست به انتخاب زد؟ خواسته‌های دنیوی فریبندگی نیرومندی برای‌مان دارد. شکستن طلسم ماتریالیزم دشوار است. از این رو در این بخش، عیسی به ما کمک می‌کند تا دست به انتخاب درستی بزنیم. او حماقت راه نادرست و حکمت راه درست را گوشزد می‌نماید. همانند بخش پیشین در خصوص دینداری و دعا، در این‌جا نیز در خصوص هدف زندگی، او نادرست و درست را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد و ما را دعوت می‌کند تا خودمان آنها را ببینیم و با هم مقایسه کنیم.

۱- مسئلۀ گنج (آیات ۱۹-۲۱)

عیسی وقتی فرمود که برای خود در زمین گنج نیاندوزیم، ما را از چه چیز منع می‌کرد؟ شاید بهتر باشد ابتدا فهرستی تهیه کنیم از آنچه عیسی ما را از آن منع نکرد (و نمی‌کند). نخست، هیچ ممنوعیتی در مورد خود دارایی وجود ندارد، کلام خدا در هیچ‌جا مالکیت خصوصی را منع نمی‌کند. دوم، مسیحیان از "به فکر فردا بودن" نهی نشده‌اند. کلام خدا حتی مورچه را تحسین می‌کند که در تابستان خوراک مورد نیاز زمستانش را انبار می‌کند (امثال ۶:‏۶-۸). سوم، باید از مواهبی که خالق سخاوتمندانه در اختیار ما نهاده لذت ببریم، نه آنکه آنها را به دیده تحقیر بنگریم (اول تیموتاؤس ۴:‏۳ و۴، ۶:‏۱۷).
آنچه که عیسی شاگردانش را از آن نهی می‌کند، انباشت خودخواهانه اموال است، و زندگی اسراف‌آمیز و تجملاتی، و سختدلی که مانع از دیدن نیاز عظیم مردم محروم دنیاست، و این توهم احمقانه که زندگی وابسته است به وفور دارایی (لوقا ۱۲:‏۱۵)، و ماتریالیزمی که دل انسان را به زمین می‌بندد.
اما " گنج در آسمان" فسادناپذیر است. این گنج چیست؟ عیسی توضیحی نمی‌دهد. اما با یقین می‌توان گفت که "اندوختن گنج در آسمان" همه آن کارهایی است که در زمین می‌توان کرد که اثرش تا به ابد باقی می‌ماند. منظور عیسی احتمالاً بیش‌تر اموری است از این دست: پرورش دادن خصائل مسیح‌گونه (چرا که تنها چیزی که با خود می‌توانیم به آسمان ببریم، خودمان هستیم)، افزایش ایمان، امید، و محبت که هر سه این‌ها به گفته پولس "باقی است" (اول قرنتیان ۱۳:‏۱۳)، رشد در معرفت مسیح که او را روزی روبرو خواهیم دید، تلاش فعالانه (با دعا و شهادت) برای هدایت دیگران بسوی مسیح تا ایشان نیز بتوانند وارث حیات جاودان گردند، و استفاده از دارایی‌مان برای امور مسیحیت، که این یگانه سرمایه‌گذاری است که سودش ابدی است.

۲- مسئلۀ بینایی (آیات ۲۲ و ۲۳)

عیسی توجه خود را از دوام تطبیقی دو گنج به نفع تطبیقی ناشی از دو وضعیت معطوف می‌سازد، وضعیت بینایی و وضعیت نابینایی. در کلام خدا کم نیست مواردی که "چشم" مترادف با "دل" می‌باشد. یعنی "دل‌بستن" و "چشم دوختن" به چیزی (یا مد نظر داشتن چیزی) مترادف و هم‌معنی‌اند. به همان شکل که چشمان‌مان بر تمام بدن‌مان اثر می‌گذارد، آرزو و هدف زندگی‌مان نیز (که چشم و دل خود را بر آن می‌بندیم) بر تمام زندگی‌مان اثر می‌گذارد.
همانگونه که چشم بینا به تمامی بدن روشنایی می‌بخشد، هدف اصیل و استوار برای خدمت به خدا و انسانها، به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشد و بر هر آنچه که می‌کنیم روشنایی می‌افکند. همچنین همان‌طور که نابینایی منجر به تاریکی می‌شود، برخورداری از هدف پست و خودخواهانه نیز انسان را به تاریکی اخلاقی و معنوی سوق می‌دهد (یعنی اندوختن گنج برای خویشتن بر روی زمین). این سبب می‌شود که متعصب، فاقد انسانیت، و بی‌رحم گردیم و زندگی‌مان از هر نوع مفهوم غایی تهی شود.
" آنچه که عیسی شاگردانش را از آن نهی می‌کند، انباشت خودخواهانه اموال است، و زندگی اسراف‌آمیز و تجملاتی، و سختدلی که مانع از دیدن نیاز عظیم مردم محروم دنیاست، و این توهم احمقانه که زندگی وابسته است به وفور دارایی (لوقا ۱۲:‏۱۵)، و ماتریالیزمی که دل انسان را به زمین می‌بندد.

۳- مسئلۀ ارزش (آیه ۲۴)

حال عیسی شرح می‌دهد که در پس انتخاب میان دو گنج (این که گنج خود را کجا می‌اندوزیم)، انتخاب اساسی‌تری وجود دارد، انتخاب میان دو آقا یا ارباب (این که چه کسی را خدمت خواهیم کرد). این انتخابی است میان خدا و ممونا، یعنی میان خود خالق زنده و هر چیز دیگری که ساخته خودمان است و آن را "پول" می‌نامیم (ممونا کلمه‌ایست آرامی به معنی ثروت). خدمت به هر دو در آن واحد امکان‌پذیر نیست.
(مک نیلMcNeil ) در این مورد می‌نویسد: "انسان می‌تواند برای دو کارفرما کار کند، اما هیچ برده و غلامی نمی‌تواند جزو مایملک دو ارباب باشد زیرا مالکیت انحصاری و خدمت تمام وقت، جوهر برده‌داری است. بدینسان کسی که تعهد وفاداری خود را میان خدا و ممونا تقسیم می‌کند، عملاً آن را به ممونا می‌دهد، زیرا خدا را فقط با سرسپردگی و تعهدی انحصاری می‌توان خدمت کرد. کوشش برای تقسیم سرسپردگی و تعهد به او با سایر تعهدات، به معنی انتخاب بت‌پرستی است."

۴- مسئلۀ هدف زندگی (آیات ۲۵-۳۴)

عیسی گفتار خود را در این بخش با کلمه "بنابراین" آغاز می‌کند. در آیات قبل، او از ما دعوت می‌کند تا بیاندیشیم. او از ما دعوت می‌کند تا به روشنی و با آرامش به محلی که می‌خواهیم گنج‌مان را در آن بیاندوزیم بیاندیشیم، همچنین به نوری که در ماست فکر کنیم، و به اربابی که می‌خواهیم خدمتش کنیم. وقتی نیک اندیشیدیم، می‌توانیم دست به عمل بزنیم. عیسی این عمل را اینچنین توصیف می‌کند: "بنابراین به شما می‌گویم از بهر جان خود اندیشه مکنید... ونه برای بدن خود... لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید." (۲۵ و ۳۳)
نحوۀ گفتار عیسی در مورد طلبیدن، ما را به‌سوی موضوع هدف زندگی هدایت می‌کند. عیسی این امر را بدیهی می‌دانست که همه انسان‌ها "طلب‌کننده" می‌باشند. ما نیاز داریم که برای چیزی زندگی کنیم، برای چیزی که به موجودیت‌مان مفهوم ببخشد، چیزی که "بطلبیم"، چیزی که فکرمان را به آن معطوف سازیم.
بار دیگر خداوند ما موضوع را برای ما ساده می‌کند و اهداف ممکن در زندگی را به دو هدف محدود می‌سازد. او در این بخش، این دو را در برابر هم قرار می‌دهد و پیروانش را ترغیب می‌کند که فکر خود را مشغول امنیت خود نسازند (خوراک، آشام و لباس)، زیرا این همان دل‌مشغولی "امت‌ها" است که او را نمی‌شناسند، بلکه فکر خود را معطوف سازند به فرمانروایی خدا، عدالت او و انتشار و پیروزی آن در این جهان.

الف) هدف نادرست یا دنیوی: امنیت مادی خودمان

بخش عمدۀ این پاراگراف حالت نفی دارد. عیسی سه‌بار نهی کرده، می‌فرماید: "اندیشه مکنید" (۲۵، ۳۱، ۳۴) یعنی "نگران نباشید". دغدغه‌ای که ما را از آن نهی می‌کند، خوراک است و آشام (نوشیدنی) و پوشاک: چه بخوریم؟ چه بنوشیم؟ چه بپوشیم؟ (۳۱). این درست همان "تثلیث دغدغه دنیاست:" زیرا که در طلب جمیع این چیزها امت‌ها می‌باشند (۳۲). کافی است نگاهی گذرا به تبلیغات تلویزیون و روزنامه‌ها و وسایط نقلیه عمومی بیافکنیم تا نمونه زنده و امروزی آنچه که عیسی حدود دوهزاره پیش تعلیم داد، بیابیم.
اما لطفاً در این مورد دچار سوءتفاهم نشوید. عیسی مسیح نه منکر نیازهای بدن است و نه آنها را تحقیر می‌کند. او می‌خواهد بر این امر تأکید ورزد که غرقه شدن در رفاه مادی، دل‌مشغولی و دغدغه‌ای است نادرست.
در ضمن او اندیشیدن را منع نمی‌کند. برعکس، آن‌گاه که ما را مکلف می‌سازد که به پرندگان و گل‌ها نگاه کنیم و تأمل کنیم در این‌که خدا چگونه از آنها مراقبت به عمل می‌آورد، عملاً ما را به اندیشیدن و فکر کردن تشویق می‌نماید. پس منظور عیسی نهی و منع ما از فکر کردن نیست. او ما را از دوراندیشی منع نیز نمی‌کند. قبلاً اشاره کردیم که کتاب‌مقدس نحوۀ عمل مورچگان را مورد تأیید قرار می‌دهد. آنچه که عیسی منع می‌کند، نه اندیشیدن است و نه دوراندیشی، بلکه اندیشه همراه با نگرانی و اضطراب.
چرا نادرست است؟ در پاسخ، عیسی توضیح می‌دهد که نگرانی وسواس‌گونه از این نوع، هم با ایمان مسیحی ناسازگار است (۲۵-۳۰) و هم با عقل سلیم (۳۴). اما او بر روی دلیل نخست وقت بیشتری صرف می‌کند.

۱- نگرانی با ایمان مسیحی ناسازگار است (۲۵-۳۰).

در آیه ۳۰، عیسی آنانی را که برای خوراک و پوشاک دلواپس می‌شوند "کم ایمان" می‌خواند زیرا زندگی ما را خدا خلق کرده و اکنون آن را بقا می‌بخشد، بدن‌مان را نیز خدا خلق کرده و به حفظ آن ادامه می‌دهد. لذا "زندگی" ما (که خدا مسئول آن است) مسلماً مهم‌تر از خوراک و نوشیدنی است که آن را تغذیه می‌کند. به همان شکل "بدن" ما (که مسئول آن نیز خدا است) مهم‌تر است از پوشاکی که آن را می‌پوشاند و گرم نگاه می‌دارد. پس اگر خدا که از آنچه بزرگ‌تر است مراقبت می‌کند (یعنی از زندگی و بدن ما)، آیا نمی‌توانیم به او توکل کنیم که به آنچه که کم‌تر است (یعنی خوراک و پوشاک‌مان) توجه نشان دهد؟
" او از ما دعوت می‌کند تا به‌روشنی و با آرامش به محلی که می‌خواهیم گنج‌مان را در آن بیاندوزیم بیاندیشیم، همچنین به نوری که در ماست فکر کنیم، و به اربابی که می‌خواهیم خدمتش کنیم. وقتی نیک اندیشیدیم، می‌توانیم دست به عمل بزنیم."
منطق این استدلال گریزناپذیر است و عیسی آن را در آیه ۲۷ با این سؤال استحکام می‌بخشد: "کیست از شما که به تفکر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید؟" نمی‌توان با قطعیت گفت که آیا کلمه helikia در این آیه را باید "طول عمر" ترجمه کرد یا "قامت". هر دو معنی ممکن است. افزودن نیم متر به قامت‌مان قطعاً اعجازی است چشمگیر، گرچه خدا این کار را برای ما از کودکی تا سن بلوغ انجام می‌دهد. اضافه کردن مدت عمرمان نیز خارج از توان ماست. انسان خودش قادر به انجام این کار نیست. نگرانی و دلواپسی نه فقط چیزی به عمرمان نمی‌افزاید، بلکه همان‌طور که همه می‌دانیم، آن را کوتاه نیز می‌سازد. لذا وقتی این امور (قد و طول عمر) را به خدا واگذار می‌کنیم (زیرا که قطعاً فراسوی توان ما هستند)، آیا عاقلانه نیست برای امور کوچک‌تر همچون خوراک و پوشاک نیز به او توکل کنیم؟
سپس عیسی به دنیای مادون بشری روی می‌کند و استدلال معکوس ارائه می‌دهد. او از پرندگان برای تشریح توجه خدا به تغذیۀ ما (آیه ۲۶)، و از گل‌ها برای تشریح توجه خدا به پوشاک ما استفاده می‌کند (۲۸-۳۰). در هر دو مورد، او به ما می‌گوید که به آنها نظر کنیم یا تأمل کنیم، یعنی به واقعیت توجه و مراقبت الهی از آنها بیاندیشیم. عیسی فرمود: "مرغان هوا را نظر کنید." آنگاه خواهیم دانست که پرندگان گرچه نه می‌کارند و نه می‌دروند و نه در انبارها ذخیره می‌کنند، با این‌حال، پدر آسمانی شما آنها را می‌پروراند و با این‌که سوسن‌های چمن ... نه محنت می‌کشند و نه می‌ریسند، با این‌حال پدر آسمانی ما آنها را می‌پوشاند، حتی زیباتر از سلیمان و تمامی جلالش. اگر چنین است، آیا نمی‌توانیم به او توکل کنیم که ما را که بسی باارزش‌تر از پرندگان و گل‌ها هستیم، خوراک و پوشاک دهد؟ چرا نه؟ او حتی علف صحرا را می‌پوشاند، علفی که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود!

۲- نگرانی با عقل سلیم سازگار نیست (آیه ۳۴)

باید به این نکته توجه کنیم که نگرانی همان‌قدر که با ایمان مسیحی ناسازگار بود، با عقل سلیم نیز ناسازگار می‌باشد. در آیه ۳۴ عیسی هم به امروز اشاره می‌کند و هم به فردا. تمام نگرانی‌ها مربوط به فردا می‌شود، خواه دربارۀ خوراک باشد خواه پوشاک و خواه هر چیز دیگری، اما تمام نگرانی‌ها را انسان امروز تجربه می‌کند. هر دلواپسی و اضطرابی در زمان حال رخ می‌دهد اما برای رویدادی که ممکن است در آینده واقع شود. اما این ترس‌ها در مورد فردا که امروز به‌شدت احساس می‌کنیم، ممکن است اصلاً رخ ندهد. مردم نگران این هستند که شاید در امتحان رد شوند، یا کار پیدا نکنند، یا ازدواجشان درست نشود، یا سلامتی‌شان را از دست بدهند، یا در معامله‌ای موفق نشوند. اما همه این‌ها تخیلات است. ترس‌ها ممکن است دروغگو باشند، و اغلب نیز هستند. بسیاری از نگرانی‌ها، و شاید اکثراً هرگز جامه عمل نمی‌پوشند.
" نگرانی و دلواپسی نه فقط چیزی به عمرمان نمی‌افزاید، بلکه همان‌طور که همه می‌دانیم، آن را کوتاه نیز می‌سازد. لذا وقتی این امور (قد و طول عمر) را به خدا واگذار می‌کنیم (زیرا که قطعاً فراسوی توان ما هستند)، آیا عاقلانه نیست برای امور کوچک‌تر همچون خوراک و پوشاک نیز به او توکل کنیم؟"
بنابراین، نگرانی هدر دادن است، هدر دادن وقت و فکر و نیروی عصبی. لازم است بیاموزیم که هر روز برای همان روز زندگی کنیم. البته باید برای آینده برنامه بریزیم، اما نباید دلواپس باشیم. در آیه ۳۴، مقصود عیسی این است که مشکلات هر روز برای همان روز کافی است، هر روز برای خودش به اندازه کافی مشکلات دارد. پس چرا از پیش انتظار مشکلات آینده را بکشیم؟ اگر چنین کنیم، مقدارشان را دو برابر کرده‌ایم، زیرا اگر ترس‌مان تحقق نیابد، یک‌بار بیهوده غصه خورده‌ایم؛ اگر هم تحقق بیابد؛ به‌جای یک‌بار، دو‌بار غصه خورده‌ایم (هم از پیش و هم به هنگام روی دادن). در هر دو حال، غصه خوردن کاری است احمقانه؛ نگرانی و غصه خوردن مشکل را دو برابر می‌سازد.
حال وقت آن است که توضیحات عیسی در مورد جاه‌طلبی نادرست دنیا را جمع‌بندی کنیم.
مشغول شدن به امور مادی طوری که تمام توجه‌مان را به خود معطوف سازد، و نیروی‌مان را جذب کند، و باعث نگرانی و اضطراب‌مان گردد، هم با ایمان مسیحی ناسازگار است و هم با عقل سلیم. این کار به معنی عدم توکل به پدر آسمانی‌مان است، و در ضمن واقعاً ابلهانه است. این همان کاری است که خدانشناسان می‌کنند، اما برای مسیحیان هدفی است نامناسب و بی‌ارزش.
پس همان‌طور که عیسی در موعظه بالای کوه ما را به عدالتی افزون‌تر و محبتی گسترده‌تر و دینداری عمیق‌تری فراخواند، اکنون نیز ما را به داشتن جاه‌طلبی و هدفی والاتر فرا می‌خواند.

ب) هدف درست و مسیحی: ملکوت خدا و عدالت او

۱- اول ملکوت خدا را بطلبید.

طلبیدن این ملکوت پیش از هر چیز دیگر، یعنی برخورداری از بیشترین اشتیاق برای گسترش حکومت عیسی مسیح. چنین اشتیاقی از خودمان آغاز می‌شود تا به‌جایی که تک‌تک بخش‌های زندگی‌مان آزادانه و با شادی مطیع او گردد، بخش‌هایی نظیر خانه، ازدواج و خانواده، اخلاقیات شغلی، حساب‌های بانکی، پرداخت مالیات، سبک زندگی و وظایف مدنی‌مان. سپس این اشتیاق به اطرافیان نزدیک‌مان شمول می‌یابد، یعنی با تقبل مسئولیت بشارت به خویشان و همکاران و همسایگان و دوستان. و همچنین با عطف توجه به شهادت میسیونری کلیسا، متوجه تمام جهان خواهد شد.
قائل شدن اولویت برای امور ملکوت خدا در این جهان و در زمان حاضر، به این معنا نیست که هدف این ملکوت در فراسوی تاریخ را از یاد ببریم؛ زیرا تجلی کنونی ملکوت فقط جزئی از کل است. عیسی دربارۀ جلال ملکوت آتی نیز سخن گفت و فرمود تا برای آمدن آن دعا کنیم. بنابراین، طلبیدن ملکوت خدا پیش از هر چیز، شامل اشتیاق و دعا برای فرارسیدن آخرزمان می‌باشد که در آن، دشمنان "پادشاه" پای‌انداز او خواهند شد و حکومت او بلامنازع خواهد بود.

۲- اول عدالت خدا را بطلبید.

"عدالت" خدا (به احتمال قوی، حداقل) مقوله و مفهومی گسترده‌تر از "ملکوت" خداست. آن شامل عدالت انفرادی و اجتماعی می‌شود که قبلاً در موعظه بالای کوه به آنها اشاره شده است. و خدا از آن‌جا که خودش خدایی عادل است، مشتاق عدالت در تمامی جوامع بشری است، نه در جوامع مسیحی فقط. پیامبران عبرانی بی‌عدالتی را نه فقط در اسرائیل و یهودا، بلکه در ملت‌های بت‌پرست اطراف نیز محکوم می‌کردند. برای مثال، عاموس نبی هشدار داد که عقوبت الهی بر سوریه و فلسطین و صور و ادوم و عمون و موآب و نیز بر قوم خدا به‌خاطر بی‌رحمی‌شان در جنگ و سایر شقاوت‌های‌شان نازل خواهد شد.
" خدا از بی‌عدالتی متنفر است و عدالت را دوست می‌دارد، هر جا که می‌خواهد باشد. حال، یکی از اهداف خدا برای جامعه نوین و فدیه‌شده‌اش این است که از طریق ایشان عدالتش را به تمامی بشر بشناساند (عدالت در زندگی شخصی، خانوادگی، شغلی، ملی و بین‌المللی) و به این ترتیب، پایبندی به آن را در میان آنان ترغیب نماید. آنگاه مردمان بیرون از ملکوت خدا آن را دیده، خواهان آن خواهند گشت و عدالت خدا بسوی دنیای غیرمسیحی جریان خواهد یافت."
پس هدف زندگی مسیحی ما چه باید باشد؟ انسان در زندگی دو نوع هدف می‌تواند داشته باشد: زندگی برای خویشتن یا زندگی برای خدا. شق سومی وجود ندارد.
زندگی برای خویشتن می‌تواند بسیار محقر و فروتنانه باشد (اکتفا به لقمه‌ای نان، همان‌طور که در این موعظه آمده است)، یا می‌تواند بسیار بلندپروازانه باشد (خانه‌ای بزرگتر، اتومبیلی سریع‌تر، حقوقی بالاتر، شهرتی بیشتر، قدرتی افزون‌تر). این هدف‌ها و آرزوها چه محقر باشد و چه بلندپروازانه، همه مربوط به خویشتن است، رفاه من، ثروت من، مقام من، قدرت من.
اما زندگی برای خدا اگر قرار است ارزشمند باشد هیچ‌گاه نمی‌تواند محقر باشد. در اهداف محقر و کوچک برای خدا چیزی هست که ذاتاً نادرست است. چگونه می‌توانیم به این راضی باشیم که خدا فقط کمی بیش‌تر در این دنیا جلال یابد؟ نه! یک‌بار که یقین یافتیم که خدا "پادشاه" است، آنگاه آرزو خواهیم داشت که او تاج جلال و اکرام بر سر گذارده و جایگاه واقعی خود را یافته است، جایگاه برترین را. آنگاه این آرزو و جاه‌طلبی را خواهیم داشت که ملکوت و عدالت او را در هر جا اشاعه دهیم.
هنگامی که این امر تبدیل به خواست و هدف اصیل ما در زندگی گردید، آنگاه نه فقط این همه برای شما مزید خواهد شد (نیازهای مادی ما تأمین خواهد گردید)، بلکه اشکالی وجود نخواهد داشت که اهداف و خواسته‌های ثانوی نیز داشته باشیم، زیرا این‌ها مطیع آن هدف اصلی‌مان خواهند شد نه رقیب آن. فقط در این صورت است که اهداف و خواسته‌های ثانوی امن و درست است به شرط آنکه فی‌نفسه تبدیل به هدف نشوند، بلکه وسایلی باشند برای هدفی والاتر (یعنی گسترش ملکوت و عدالت خدا)، و لذا برای بزرگترین هدف‌ها، یعنی جلال خدا. این است آن هدفی که باید اول بطلبیم؛ هدف دیگری وجود ندارد.

قضاوت


درباره دیگران قضاوت نکنید تا مورد قضاوت قرار نگیرید همان طور که شما دیگران را محکوم می کنید خودتان نیز محکوم خواهید شد.

 
 
با هر پیمانه ای که به دیگران بدهید با همان پیمانه عوض خواهید گرفت.
 
چرا پر کاهی را که در چشم برادرت است میبینی ولی اگر در فکر چوب بزرگی که در چشم خود داری نیستی یا چگونه جرات می کنی به برادر خود بگویید:
اجازه بده پر کاه را از چشمت بیرون آورم حال آنکه خودت چوب بزرگی در چشم داریم
ای ریا کار اول آن چوب بزرگ را از چشم خود بیرون بیاور آنگاه درست خواهی دید که پر کاه را از چشم برادرت بیرون بیاوری .
 
( متی فصل ۷ آیه ۱ تا ۵ )

۱۳۹۷ آذر ۲۶, دوشنبه

فيض



فیض رحمت و محبت خداوند نسبت به انسان است و خداوند فیض خود را به رایگان به انسان ها می‏ بخشد. با وجود اینکه انسان گناهکار است و سزاوار دریافت محبت و رحمت خداوند نیست اما خداوند هنوز هم انسان را محبت می‏ کند. حتی زمانی  که ما گناهکار و دشمن خدا بودیم، او یگانه پسر خود عیسی مسیح را برای نجات ما فرستاد:
"زیرا خدا بقدری مردم جهان را دوست دارد که یگانه فرزند خود را فرستاده است، تا هر که به او ایمان آورد، هلاک نشود بلکه زندگی جاوید بیابد"(انجیل یوحنا، فصل سوم، جمله شانزدهم)
هر برکتی که خداوند به انسان ها می‏ دهد هدیه ‏ای از فیض خداوند است. او ابراهیم را به فیض خود فرا خواند. او به فیض خود قوم اسرائیل را از مصر رهایی داده و آنها را به "‏سرزمین موعود" آورد. او به فیض خود پسر یگانه خویش را به این جهان فرستاد تا نجات دهنده انسان ها باشد. 
بخاطر فیض خداوند است که ما نجات را دریافت می‏ کنیم:
"اینک خدا می‌تواند با اشاره به لطفی که توسط عیسی مسیح در حق ما کرده است، عظمت و عمق لطف و محبت خود را به مردم همه قرون و اعصار نمایان سازد. بنابراین، در اثر بخشش رایگان و مهربانی خدا و توسط ایمانتان به مسیح است که نجات یافته‌اید؛ و این کار شما نیست، بلکه هدیه خداست" (افسسیان، فصل دوم، جمله هفت و هشت).
این فیض خداوند است که ما به زندگی مسیحی خود ادامه می ‏دهیم و این محض فیض است که خداوند روح‏ القدس‏ خود را فرستاد تا ما را مقدّس‏ بسازد و ایمانداران به مسیح تا ابد با خدا زندگی کنند. ما مسیحیان باید همیشه زندگی خود را در ستایش جلال فیض او بگذرانیم:

"نقشه غیر قابل تغییر خدا همواره این بوده است که ما را در خانواده الهی خود به فرزندی بپذیرد؛ و برای این منظور، عیسی مسیح را فرستاد تا جانش را در راه ما فدا کند. علت این تصمیم فقط این بود که خدا اراده کرده بود این لطف را در حق ما بکند پس خدا را ستایش می‌کنیم که تا این حد ما را دوست داشته و تا این اندازه در حق ما لطف کرده است، آن هم فقط بخاطر اینکه متعلق به فرزند عزیز او مسیح هستیم لطف و فیض خدا نسبت به ما بقدری زیاد بود که حتی حاضر شد به قیمت خون فرزندش تمام گناهان ما را ببخشد و ما را نجات دهد، و سیل برکات و الطاف خود را بسوی ما جاری سازد. آه، که حکمت او چه عظیم است و درک او از نیاز ما چه عالی است"(افسسیان، فصل یک، جمله پنج تا نه)

صليب مسيح اساس آزادي ما


صلیب مسیح، اساس آزادی ما


در عهدجدید دو دیدگاه مشخص در مورد مرگ مسیح در جلجتا وجود دارد. در اناجیل وقایعی می‌‌بینیم از قبیل: دسیسه‌‌های دشمنان، شهادت‌‌های دروغین و تمسخر کردن در محاکمه ی عیسی، حرکت های زشت سربازان، فریادها، آب دهان انداختن بر او، لعن و نفرین، صادر کردن حکم صلیب، کوبیدن میخ بر دستان عیسی، و ریخته شدن خونش بر صلیب. همه ی این وقایع را می‌‌توان در عبارت "مصلوب کردن" خلاصه کرد.
اما در رسالات از منظر دیگری به این موضوع نگریسته شده است. پولس رسول نه در مورد نحوه ی صلیب شدن بلکه درباره ی "صلیب" می‌‌نویسد. گناه و مجازات صلیب در جلجتا از نظر او لعنت محسوب می‌‌شد ولی وقتی خدا علل زیربنایی و مفهوم صلیب را بر او آشکار نمود، قلبن به این موضوع پاسخ داد و زندگی‌‌اش مملو از شادی گردید، زیرا فهمید که لایق شمرده شده تا چنین مکاشفه‌‌ای از خدا دریافت کند. 
منظور ما از "صلیب" عمل خدا در مسیح است که توسط آن جهان را با خود مصالحه داد و برای گناهکاران این امکان پدید آورد تا کاملن از حس تقصیر، مجازات و اقتدار گناه آزاد شود و از زندگی جدید برخوردار شود، حیاتی که با منطق و تفکر انسانی بیگانه است.
عیسای مسیح با تصلیب شدن خود هفت آزادی را برای ما تضمین کرد:

۱-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از عذاب وجدان ناشی از گناه کردن آزاد کرد (عبرانیان ۹:‏۱۴). این بیان در عهدجدید با تصویری گویا تشریح شده است. پطرس خداوند خود را انکار کرد و سپس مسیح به او نگاهی انداخت. تنها خودِ پطرس بود که می‌‌توانست شدت و عمق این نگاه را درک کند. وجدان پطرس از وقاحت گناهش بیدار شد و این بیداری باعث گریز او از صحنه و گریۀ تلخش گردید. مسیح مُرد، و آن گناه را بر صلیب برد، از مرگ قیام نمود و روح‌‌القدس را در روز پنطیکاست نازل فرمود و آنچه را که جلجتا امکان‌‌پذیر کرده بود عینیت بخشید. پطرس این آزادی را درک نمود، زیرا چنانکه در اعمال رسولان ۳:‏۱۴ می‌‌بینیم یهودیان را به گناهی که خودْ نیز در آن تقصیرکار بود متهم کرد، ولی بدون ذره‌‌ای حس تقصیر یا عذاب وجدان. خون ریخته‌‌شدۀ مسیح و عمل روح‌‌القدس پطرس را کاملاً پاک کرده بود، زیرا هیچ قدرت دیگری نمی‌‌توانست او را برای خدمت در میان گناهکاران آماده کند و از او چنین خادمی بسازد.

۲-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از اقتدار درونی گناه آزاد می‌‌سازد. صلیب انسان را اصلاح نمی‌‌کند بلکه به زندگی او پایان می‌‌دهد. مسیح فقط برای این مصلوب نشد که چیزی از من بردارد و یا مرا از شرایطی که گناه برایم ایجاد کرده بود رهایی دهد، بلکه نیابتن، مرا به‌‌ طور کامل و غایی بر صلیب برد. در نظر خدا من با مسیح مصلوب شده‌‌ام، چنانکه دیگر من نیستم که از این پس زندگی می‌‌کنم، بلکه مسیح است که در من زندگی می‌‌کند. ممکن است شخصی باشم فقیر یا ثروتمند، با فرهنگ یا بی‌‌فرهنگ، ولی هیچیک از اینها معیار ارزیابی من در نظر خدا نیست. من به‌‌عنوان مسیحی، با مسیح مصلوب شده‌‌ام و متعلقات من در نظر خدا ارزشی ندارد، و باید به‌‌عنوان جزئی از طبیعت سقوط‌‌ کرده‌‌ای که از آدم به ارث برده‌‌ام بر صلیب برود. بدین‌‌سان، گناهی که هر لحظه مرا به ستوه می‌‌آوَرد و کنترل افکار، سخنان و اعمالم را در اختیار داشت با او بر صلیب رفت و دیگر اقتداری بر من ندارد. حاکمیت گناه در جلجتا به پایان رسید در جایی که حکومتی نوین سلطنت آغاز نمود. خدا به حکومت پیشین پایان داد و سلطنت جدید خود را آغاز کرد و آن را به‌‌ واسطه ی قدرت قیام خود ادامه می‌‌دهد.
اکنون من با خدا هستم. مسیح نسبت به گناه مُرد، پس من نیز خود را نسبت به گناه مُرده می‌‌انگارم. خدا مرا با مسیح قیام داد تا به‌‌عنوان ایماندار حیاتی جدید را تجربه کنم. اگر بگوییم که گناه نمی‌‌کنیم، دروغ می‌‌گوییم، ولی می‌‌توانیم بگوییم در این اتحاد زنده با مسیح که از طریق مرگ و رستاخیزش مهیا شده، از این به بعد نباید گناه کنیم، اقتدار آن برداشته شده، و نیرویی جدید در خلقتی درونی و نوین برقرار گردیده است.

۳-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب اعضای وجود ما را از وسوسه ی گناه کردن آزاد می‌‌سازد.
گناهانی که ما را احاطه می‌‌کنند بر اعضای خاصی از وجودمان حمله می‌‌برند که بیشتر نسبت به گناه تأثیر پذیرتر و مستعدترند. اگر من با مسیح مرده‌‌ام همه اعضای بدنم نیز در این مرگ مرده اند. اگر عضوی در من نسبت به گناه تمایل بیشتری دارد و در پی ارضای نَفْس است، باید آن را به روح‌‌القدس بسپارم تا با آن مقابله کند، و دیگر آن عضوْ مرا به بندگی گناه نکشد. فکری که بدون خدا نقشه می‌‌کشد، دهانی که از آن برکت و لعنت بیرون می‌‌آید، دستانی که نشانه ی دوستی است حال آنکه قلبْ پر از نفرت است، پاهایی که به راه های عجیب و غریب می رود، چشمانی که به چیزهای ناشایسته می‌‌نگرد، گوش هایی که پیوسته به دنبال شنیدن شایعات و گناه است، قلب متکبر و مغرور و بسیاری چیزهای دیگر باید در صلیب به حضور خدا آورده، و در نور مقدس و آشکارکننده ی خدایی به مرگ سپرده شوند. این بدین معنی نیست که خدا هر استعداد و عطای ما را می‌‌گیرد، بلکه آن چیزهایی را بر می‌‌دارد که ما را از نزدیکی و سرسپردگی به او بازمی‌‌‌‌دارند. اگر ما در مشارکت با خدا زندگی می‌‌کنیم باید در توافق و هماهنگی کامل با او باشیم.

۴-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از فریب دنیا آزاد می‌‌سازد . با نگاهی به این جهان درمی‌‌یابیم که دنیا چیزی جز آخور، صلیب و قبر برای تنها پسر خدا نداشت. دنیا امروز نیزهمین معامله را با پیروان مسیح می‌‌کند و یک مسیحی نباید در این خصوص شکی به خود راه دهد. تنها کافی است که همچون شخصی مرده نسبت به گناه و زنده نسبت به خدا زندگی کنید، سپس دنیا چنین رفتاری با شما خواهد داشت. اگر از منظر صلیب به دنیا بنگرید نظامی را می‌‌بینید که مسیح در آن هیچ جایی نداشت؛ چون بدان قدم نهاد، ورودش را خوش ندید و خروجش را نیز تسریع نمود.
ما از این جهان نیستیم و مرگ بر صلیب ما را از دنیا جدا ساخته است. ولی ما باید به قوت و نیروی الهی در دنیا زندگی کنیم، همچون مسافری که در حال گذر است و خود را وابسته ی چیزی نمی‌‌کند. اگر کسی بخواهد دوباره به دنیا بازگردد، باید از صلیب و قبر مسیح بگذرد و آنها را زیر پا بگذارد. من این هشدار را به کسانی می‌‌دهم که هنوز دنیا را جذاب می‌‌بینند و در قلبشان جایی برای آن دارند.

۵‏-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از قدرت شیطان آزاد می‌‌سازد. شیطان در پی آن بود که در طول زندگی زمینی مسیح به هر طریقی او را از مسیر جلجتا منحرف سازد. شیطان کوشید تا با فریب، تهدید، زیرکی، وسوسه، و ترفندهای دیگر سلطه ی خود را بر بشریت از دست ندهد، و حتی بر مسیح نیز اقتدار یابد. اما تلاش او برای ممانعت از مسیح در رفتن به‌‌سوی صلیب بی‌‌ثمر ماند. عیسای مسیح در صلیب پیروزی را به‌‌ دست آورد و به‌‌ طور کامل نیروهای شیطان و جهنم را در هم شکست. مسیح این پیروزی را برای ما کسب نمود و وقتی ما با ایمان در مرگ و قیام او شریک می‌‌شویم این پیروزی را در زمان نیاز به ما عطا می‌‌کند.

۶-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از کارهای شیطان آزاد می‌‌کند. این موضوع را می‌‌توان در چارچوب رابطه ی گسسته ی  بین انسان و خدا، و بین خود انسان‌‌ها توضیح داد. تمایلات و خواهش‌‌های نفسانی، تمرد و سرکشی جان، کوری در روح، و پیچیدگی‌‌های دیگر زندگی که از آنها نشأت می‌‌گیرد با مصالحه ی صلیب خنثی می‌‌گردند. یوحنا چنین می‌‌نویسد:
 «از همین رو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد» (اول یوحنا، فصل سوم، جمله هشت). اگر می‌‌خواهیم از تأثیرات این عوامل مخرب رها شویم باید آنها را همانگونه که هستند به نزد صلیب آوریم و صادقانه در حضور خدا اعتراف کنیم، و این خداست که ما را رها خواهد کرد و همه چیز را به جلال خود منتهی خواهد ساخت. او زندگی ما را از همه ی تأثیرات شیطان آزاد می‌‌سازد و اجازه می‌‌دهد که در مسیح زندگی کاملی داشته باشیم. هیچ گناهی مسیح را غافلگیر نمی‌‌کند. صلیب مسیح با همه ی آنها روبرو شده و اعمال شیطان را به‌‌ طرز موثری باطل ساخته است.

۷-‏‏‏‏‏‏‏ صلیب ما را از خدمت خودبینانه آزاد می‌‌کند. رؤیایی از صلیب که نشانگر عظمت و از خودگذشتگیِ محبت مسیح بود، پولس را از متعصبی مذهبی به مبشری ایثارگر تبدیل کرد. اوج تأثیر آن ملاقات آسمانی در کلمات خود او بازتاب می‌‌یابد: «زیرا آرزو می‌‌داشتم در راه برادرانم، یعنی آنان که همنژاد من هستند ملعون شوم و از مسیح محروم گردم» (رومیان، فصل نه، جمله سه). کسی که مفهوم عمیق صلیب را درک کند تبدیل به انسان جدیدی می‌‌شود. مسیح با سهیم نمودن ما در آن اشتیاق خدایی که در زندگی‌‌اش دیده می‌‌شد، ما را به انسانی تبدیل می‌‌کند که از این به بعد برای خود زیست نکند بلکه «برای آن کس که به‌‌خاطرش مُرد و برخاست.»

جهش ايمان




باید بدانیم که همه ی فلاسفه ی پیروان مذهب اصالت وجود، منکر وجود خدا و مخالف دین و مذهب نبودند. سورن کرکگارد (Soren Kierkegaard) دانمارکی که می توان وی را پایه گذار فلسفه ی اصالت وجود دانست از ایمانداران واقعی خدا و از پیروان حقیقی عیسی مسیح بوده است.

او می گوید:
ایمان آوردن به خدا و اطمینان داشتن به او مانند شناکردن در اقیانوس بزرگ و عمیق است. یعنی همان دل به دریا زدن ما و بقول غربی ها، نوعی ریسک. کسی که از دل به دریا زدن می هراسد ممکن است قدری در قسمت کم عمق بماند اما می ترسد پای خود را از کف دریا بلند کند. چنین شخصی هرگز نمی تواند در اقیانوس بیکران به شنا بپردازد. کسی که آرزوی شنا کردن را دارد باید به آب اطمینان کند؛ دل به دریا بزند و چسبیدن به کف کم عمق را رها کند. این دل به دریا زدن "جهش ایمانی" است. رها کردن کف دریا ی زندگی و تسلیم اقیانوس بیکران الهی شدن "زلزله ی بزرگ " است.
از نظر کرکگارد متضاد لغتی ایمان، شک نیست بلکه ماندن در یاس و نا امیدی است. اشخاص مایوس و نا امید و افسرده کسانی هستند که ایمان ندارند و از این جهت است که در جایی از یادداشت های خود می گوید:

" ای خداوند، خدای من، بار دیگر شهامت امیدوار بودن را به من ارزانی دار"
منظور کرکگارد از ایمان آوردن به خداوند، اطمینان به دعوت اوست که بوسیله ی مسیح به گوش بشر می رسد:
" بیایید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید".( انجیل متی، فصل یازده، جمله بیست و هشت)

گناه و توبه





از نظر مسیحیت، گناه حالتی است کلی که بر وجود آدمی شده او را وادار به انجام گناهان بیشتر می کند. گناه تنها ارتکاب یکسری خطاها نیست بلکه در حالت بیگانگی از خدا قرار گرفتن است. گناه اعمالی است که نمی باید انجام دهیم ولی انجام داده ایم و یا باید انجام می دادیم اما نکرده ایم. گناه حالتی است که در آن و با آن زندگی می کنیم. گناه بیماری است که سراسر وجودمان را فراگرفته است چنانکه اشعیاء نبی در فصل اول، جمله شش می فرماید:
"از سرتاپا مجروح و مضروب هستی ؛ جای سالم در بدنت نمانده است. زخمهایت باز مانده و عفونی شده، کسی آنها را بخیه نزده و مرهم نمالیده است."کسی که گناه سراپای وجودش را فرا گرفته است هر عملی انجام دهد، گناه آلود است. بنابراین کلمه ی ثواب را نمی توان بر ضد کلمه ی گناه آورد. در واقع کلمه ی توبه ضد کلمه ی گناه است یعنی برگشتن از آن.


معمولن چنین می پنداریم که مردم دنیا بر دو دسته خوبان و بدان، پاکان و ناپاکان و مقدسین و غیر مقدسین اند. از نظر مسیحیت، خوبان و پاکان و مقدسان هم در واقع بد و ناپاک و غیرمقدسند. درواقع بین خوبان و بدان این دنیا چندان فاصله ای موجود نیست. وقتی شخص جنایت کاری را برا اعدام می بردند، اسقف «براد فورد» به او نگریست و گفت: اگرفیضئ خدا نبود، این من بودم که پای دار می رفتم. به عبارت دیگر، اینکه مقدسان هم جزو جنایتکاران درآیند بسیار زیاد است. " کتاب آسمانی نیز در این باره می فرماید: هیچکس نیکوکار نیست، در تمام عالم، یک بی گناه هم یافت نمی شود"(رومیان، فصل سوم، جمله ده). چه بسا که راهزنی فروتن از نیکوکاری متکبر و ریاکار نزد خدا عزیزتر نباشد. 
بزرگترین و خطرناک ترین گناهان، نفرت، کینه و حسادت های نهفته در عمق وجومان است. معمولن بدترین جنایات به دست اشخاص خوب دنیا انجام شده است. دزدان و راهزنان و جنایتکاران  حرفه ای نبودند که حکم به صلیب عیسی مسیح دادند بلکه پیشوایان دینی و سیاسی یهود و روم بودند.
مسیحیت معتقد است که خدا کیمیایی دارد که آدمی را تبدیل می کند و جوی خون گناه وی را شسته، آنرا مبدل به رود سفید  می نماید. اما اگر قرار است این آمرزش و تبدیل موثر واقع شود باید بهای آنرا کسی بپردازد. به این علت ، طبیب اعظم برای شفای بیمار، خود به بالین او آمد و نه فقط در غم و درد او شریک شد بلکه درد او را هم به جان خریده، او را شفا داد. آمدن عیسی به دنیا یعنی ورود خدا به جهانش. وقتی عیسی انسان های مفلوک و نا امید از همه جا را در آغوش می کشید و شفا می داد، عمل خدا را ظاهر می ساخت. وقتی به زندگی زنی فاسد نور امید می بخشید و وی را مبدل به زنی مقدس و خدمتگزار جامعه می کرد، فعالیت خدا را در روح عاصیان نشان می داد. وقتی در برابر بیوفایی نزدیکان و بوسه ی خیانتکارانه ی ایشان با آرامش می ایستاد، وقتی در برابر اتهامات دروغ و بی اساس پیشوایان قوم سکوت می کرد و بالاخره هنگامی که میخ به دست ها و پاهایش فرو می کردند و او می گفت «خدایا آنها را بیامرز زیرا نمی دانند چه می کنند»، خدا بود که با  عمیق ترین مسائل بشری یعنی شرارت  و درد و رنج دست به گریبان بود و با آن روبرو می شد. در حقیقت خدا  بوسیله ی عیسی به بشر می گوید اگر درد و رنج و شرارت اینست، ومقابله شدن با آن هم چنین است.
خداوند مانند دوستس جلوه می کند که در عین زحمات و دردها و شرارت ها در کنار اوست و آغوش پدرانه ی خود را به روی او بازکرده است. اشعیاء نبی هفتصد سال قبل از مسیح در مورد او گفت:

"...این دردهای ما بود که او به جان گرفته بود، این رنج های ما بود که او بر خود حمل می کرد؛ اما ما گمان کردیم این درد و رنج مجازاتی است که خدا بر او فرستاده است. برای گناهان ما بود که او مجروح شد و برای شرارت ما بود که او را زدند. او تنبیه شد تا ما سلامتی کامل داشته باشیم. از زخمهای او ما شفا یافتیم. ما همچون گوسفندانی که آواره شده باشند، گمراه شده بودیم ؛ راه خدا را ترک کرده به راه های خود رفته بودیم. باوجود این، خداوند تقصیرها و گناهان همه ما را به حساب او گذاشت. با او با بی رحمی رفتار کردند، اما او تحمل کرد و زبان به شکایت نگشود. او را مانند بره به کشتارگاه بردند؛ و او همچون گوسفندی که نزد پشم برنده اش بی زبان است، خاموش ایستاد و سخنی نگفت. به ناحق او را به مرگ محکوم کرده، کشتند و مردم نفهمیدند که او برای گناهان آنها بود که کشته می شد بلی، او بجای مردم مجازات شد. هنگامی که خواستند او را همراه خطاکاران دفن کنند، او را در قبر مردی ثروتمند گذاشتند؛ اما هیچ خطایی از او سر نزده بود و هیچ حرف نادرستی از دهانش بیرون نیامده بود. خداوند می فرماید: «این خواست من بود که او رنج بکشد و بمیرد. او جانش را قربانی کرد تا آمرزش گناهان به ارمغان آورد، بنابراین صاحب فرزندان بی شمار خواهد شد. او زندگی را از سر خواهد گرفت و اراده من بدست او اجرا خواهد شد. هنگامی که ببیند عذابی که کشیده چه ثمری به بار آورده، راضی و خشنود خواهد شد. خدمتگزار عادل من بار گناهان بسیاری ازمردم را به دوش خواهد گرفت و من بخاطر او آنها را خواهم بخشید. به او مقامی بزرگ و قدرتی عظیم خواهم داد، زیرا او خود را فدا کرد، از خطاکاران محسوب شد، بار گناهان بسیاری را بر دوش گرفت و برای خطاکاران شفاعت کرد" ( اشعیاء، فصل پنجاه و سه، جمله چهار تا آخر).
این نوع اکسیر و کیمیایی تبدیل ممکن است از ذهن ما دور و مخالف با مفهومی باشد که عادتن از خدا داریم، اما باید بدانیم که محبت واقعی جز این راهی ندارد و اسرار محبت همیشه بی انتها و اغلب بر خلاف انتظار ماست.
این چنین میناگری ها کارتوست                                             این چنین اکسیرها ز اسرار توست